آخرین خبرها

علم فقه نظام تولید نمی‌کند بلکه مکتب تولید می‌کند

با گذشت قرون متمادی از شکل‌گیری دانش فقه، اینک وقت آن رسیده است که علاوه بر ارزیابی مسیر طی شده این دانش، با نگاهی نقادانه، چشم‌انداز فردای آن را بررسی و ملاک‌هایی جهت ارزیابی کار‌آمدی این حوزه مهم از علوم اسلامی ارایه دهیم. باز تعریف فهم‌مان از دانش فقه و اهداف آن متناسب، با نیاز‌های امروز، گام اول در گسترش و توسعه دانش فقه است. به این منظور، میزبان حجت‌الاسلام والمسلمین مجتبی الهی خراسانی، عضو هیئت علمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی(ره) دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی بودیم. این استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه ضمن بیان تعریف جامعی از کارآمدی، شاخصی نو جهت ارزیابی کارآمدی فقه ارائه می‌دهد. خواندن این گفتگو را به تمامی فقه‌پژوهان دغدغه‌مند و در جستجوی نظرات نو، پیشنهاد می‌کنیم.

برخی از فقهای سنتی بر این باور هستند که فقه، کارآمد است چرا‌که فقها، تاکنون به‌ تمامی پرسش‌ها و استفتائات، پاسخ داده‎اند. حضرتعالی به‌عنوان یک فقیه نواندیش، کارآمدی فقه را چگونه معنا می‌کنید؟

الهی‌ خراسانی: بنده کارآمدی را به‌عنوان یک اصطلاح در ادبیات سازمانی و همچنین در مباحث مربوط به برنامه‌ریزی، این‌گونه تعریف می‌کنم: کارآمدی عبارت است از میل بهینه به اهداف؛ یعنی اگر یک سری اهداف کارکردی برای یک سازمان، نهاد، شهر، دانش و مانند این‌ها تصویر شود و به‌ صورت بهینه، آن اهداف مقرر برای سیستم انجام شود، به آن امر «کارآمد» گفته می‌شود. به‌عنوان‌مثال، اگر یک وسیله نقلیه‌ای برای این طراحی شده است که صد کیلومتر در ساعت حرکت کند، اگر بتواند صد کیلومتر حرکت کند، این وسیله نقلیه کارآمد است.

بنابراین کارآمدی، مشتمل بر ارکان و مؤلفه‌های زیر است:

۱- آن مجموعه یا شیء را دستگاهی فرض کنیم که دارای اجزای مترابط و وحدت عملکردی است؛ یعنی وقتی می‌گوییم علم فقه، منظورمان صرفاً دانستنی‌های مکتوب در رسائل فقهی یا یک پدیده دارای جنبه ذاتی مکتوم و نفس الامری نیست؛ بلکه به‌مثابه دستگاهی است که بخشی از محتوای آن علم است و بخش دیگر هم شامل منابع انسانی، نظام‌های پشتیبان، آموزش، فرهنگ، اقتصاد، مدیریت، اندیشه‌ورزی، منزلت اجتماعی و نسبت و جایگاه آن علم با سایر اجزای جامعه است؛ بنابراین باید توجه داشت که علم، صرفاً یکسری معلومات چه به شکل شخصی و چه به شکل جمعی نیست بلکه برای علم، زمانی می‌توانیم کارآمدی فرض کنیم که آن را یک دستگاه ببینیم. من فکر می‌کنم، اگر نافع بودن را وصف علم بدانیم، باید بگوییم اهل‌بیت (ع) هم علم را دستگاهی می‌دیدند.

۲- در نظر گرفتن یک سری اهداف، اغراض و غایاتی که این دستگاه، یعنی این علم و علما و ظرفیت‌ها، برای آن اهداف طراحی شده است؛ به این معنا که باید به دنبال اهداف طراحی‌شده، برای علم باشیم نه صرفاً علمی که ممکن است به‌طور تصادفی دارای خاصیتی هم باشد.‌ اگر یک نهاد اجتماعی به‌طور اتفاقی، حُسنی برای جامعه داشته باشد، به این، کارکرد آن علم گفته نمی‌شود، بلکه به‌عنوان نقش ناخواسته آن قلمداد می‌شود. به‌عنوان‌مثال، اگر ماشینی درحالی‌که خاموش است، دنده‌عقب حرکت کند و حیوانی را بکشد، نمی‌گویند کارکرد این ماشین، کشتن حیوانات است؛ بنابراین کارآمدی، بالفعل شدن کارایی‌هایی است که بالقوه برای دستگاه مورد نظر، تدوین شده است و به میزانی که آن اهداف و کارایی‌ها حاصل شده باشد، آن دانش، کارآمد است.

از نظر حضرت‌عالی، چه نسبتی میان کارآمدی فقه و کارآمدی دین برقرار است؟

الهی‌ خراسانی: توجه کنید که انتظار از دین و کارآمدی دین، غیر از انتظار از دانش فقه و کارآمدی آن است. برخی خیال می‌‌‌کنند علم فقه با شریعت اسلامی یکی است؛ لذا با حساسیت و تعصب، نقد و انتقادات بر فقه را نمی‌پذیرند. به نظر ایشان، اگر بپذیرند علم فقه در موردی ضعیف است، گویا پذیرفته‌اند که دین ضعیف است. توجه داشته باشیم که شریعت برخلاف علم فقه، زائده بشر نیست بلکه شریعت، «ماأنزل‌الله» است؛ بنابراین ما نمی‌خواهیم کارآمدی شریعت را ارزیابی کنیم. مسلمین در طول تاریخ، ولو با الهام از معصومین (ع)، دستگاهی به نام فقه بنا کرده‌اند و ما می‌خواهیم ببینیم این دستگاه، امروزه چه‌قدر کارآمد است.

نسبت فقه و شریعت، نسبت کاشف و مکشوف است؛ درست مانند فرقی که بین سنت حاکی و محکی و بین روایت و متن سنت می‌گذاریم. هم‌چنان‌که ما بین هوا و رشته هواشناسی خلط نمی‌‌‌کنیم؛ یعنی اگر هوا خیلی عالی است، معنایش این نیست که دانش هواشناسی خیلی عالی است، چنین نسبتی میان دین و فقه نیز یرقرار نیست.

تصویر کارآمدی فقه همین است که عرض کردم، اولاً یاید اجزای این دستگاه علمی را بشناسیم، ثانیاً اهداف مقرر در این در این دستگاه را معین کنیم و سپس ارزیابی کنیم که این مجموعه دستگاهی که به آن علم فقه می‌‌‌گوییم و کانون آن‌، محتوای علم است، در روزگار ما چه مقدار از عهده این اهداف مقرر برآمده و برمی‌آید. آن‌وقت می‌شود کارآمدی فقه را ارزیابی کرد.

نظر شما درباره کارآمدی یا عدم کارآمدی دانش فقه چیست؟ آیا جناب‌عالی فقه موجود را ناکار‌آمد می‌دانید؟

الهی‌ خراسانی: اساسا ممکن است این سوال، پاسخ واحدی نداشته باشد. وقتی شما علم را دستگاه فرض کردید، ممکن است نتوانید کل دستگاه را محکوم به‌حکم واحد نمایید. این‌که به‌طورکلی و یک‌ پارچه بگویید فقه کارآمد است یا کارآمد نیست، سوال دقیقی نیست بلکه باید به این صورت تنظیم شود که فقه در چه بخشی از اهدافش کارآمد بوده و در چه بخشی موفق عمل نکرده است. همچنین معیار‌های کارآمدی در بخش‌های مختلفی چون عبادات و معاملات، می‌تواند یکسان نباشد.

از منظر برخی اندیشمندان، پرسش از کار‌آمدی یا عدم کار‌آمدی فقه، پس از مواجهه جوامع اسلامی با مدرنیته مطرح شده است. شما به چه نسبتی میان کارآمدی فقه و امر مدرن قائلید؟

الهی‌ خراسانی: بنده با این تفکر ‌که بگوییم فقهی موفق‌تر و کارآمدتر است که با هر امر مدرنی کنار بیاید و موارد حلیت در فقه توسعه پیدا کند، مخالفم و فکر نمی‌کنم که معنای حمایت یا ورود فقه در عرصه‌های مدرن‌تری چون هنر، این باشد که دائماً به‌جای استنباط احکام، عرف و پسند زمانه و نگاه دیگران را دنبال کند. در یک دوره‌ای، بخشی از نهادهای ما تصور می‌کردند کار فقاهتی یعنی گشایش امر مدرن در مقوله فقه، درحالی‌که ما نمی‌توانیم در این زمینه تصمیم بگیریم. ما باید بی‌طرفانه کار علمی انجام دهیم و در‌نهایت، نتیجه را بررسی کنیم.

در خصوص رکن دوم کارآمدی، حضرت‌عالی اهداف متصوره در دانش فقه را چه اموری می‌دانید؟

الهی‌ خراسانی: دانش فقه، حداقل باید سه هدف عمده را شامل کشف شریعت، پشتیبانی امر ابلاغ دین و اقامه دین دنبال کند:

اول) هدف اصلی و اولیه‌ای که متوجه کانون مرکزی فقه است، عبارت است از کشف شریعت؛ یعنی فقه باید از عهده کشف، تبیین، استدلال و توضیح آنچه در شریعت اسلام نسبت به‌کل آموزه‌های رفتاری است برآید. اساساً علم فقه جهت راهنمایی عملی زندگی بشر اعم از زندگی فردی، خانوادگی، اقتصاد، سیاست وعبادت وضع شده است؛ بنابراین کارآمدی فقه در این قسمت به این معنا است که آیا در إعمال این هدف، موفق بوده است؟ آیا در کشف همه ابعاد اسلام، موفق عمل کرده است؟ تعداد گزاره‌های فقهی ما چه‌قدر بیشتر شده است؟ آیا به قدر کافی ابعاد جدید مسائل را در این صد سال کاوش کرده‌ایم؟ چه میزان بر عمق استدلالات ما افزوده شده است؟ فقه، امروزه به لحاظ اعتبار استدلالات، در چه وضعیتی قرار دارد؟ در مسیر این کشف، چه‌قدر محصول، کتاب و مقاله تولید کرده است؟ محصولات ما خوانده می‌شوند؟ چقدر مورد استناد قرار می‌گیرد؟ این کتابها و محصولات با سایر علوم چه‌قدر ارتباط پیدا می‌کند؟ چه‌قدر مقبول سایر علوم است؟ آیا در کشف اسلام، گزاره‌ای عمل می‌‌‌کند یا نظام‌واره‌ای؟ یعنی گزاره‌های استنتاجی‌اش با هم سازگار هستند یا نیستند؟ ضابطه‌های معرفت‌شناختی روی گزاره‌های فقهی ولو با نگاه اصول فقه، سازگار است یا نیست؟ با ظنون خاصه استنباط می‌شود یا با ظنون متراکم؟

در هدف کشف شریعت، زیرمجموعه‌هایی وجود دارد که برخی از آن‌ها تحت تأثیر قرار دادن سایر علوم اسلامی است؛ یعنی آموزش‌ها و نظامات عملی اسلام باید فرهنگ‌های مربوط به سایر علوم را تحت تأثیر قرار دهد. مثلاً داوری علم کلام را در مورد سهم دین در دنیا باید عوض کند. در کلام، پرسشی داریم که آیا اسلام مأموریت یا تولیتی در حوزه اجتماع و سیاست داشته است یا نه؟ اینجا میزان توفیق علم فقه در کشف گزاره‌های اجتماعی و سیاسی است که نقش ایفا می‌کند و به یک متکلم در علم کلام نشان می‌دهد که بله این امر، عملاً اتفاق افتاده است. فقه تا چنین کشفی نکند، کلام هم نمی‌تواند چنین گزاره‌ای را رد یا تایید کند.

فقه در علم اخلاق اسلامی و در دانش‌های دیگر هم اثرگذار است. متدولوژی فقه و اصول، راه‌های معتبر در کشف سنت را معین می‌‌‌کند. این یافته او به علوم حدیث، دستور کار می‌دهد که مثلا در تدوین جامع حدیثی آیا احادیث صحیح را از حسن جدا کنند یا نه؟ اگر فقیه معاصر می‌گوید برای او فرقی نمی‌کند، عالم حدیث هم آن‌ها را از هم جدا نمی‌کند. در کارآمدی، باید ببینیم وقتی‌ علم فقه، وظیفه کشف را انجام می‌دهد، آیا دستاورد‌های آن بر سایر علوم، اثرگذار است؟ آیا دستاورد‌های فقه را کسانی که دنبال نظریه اسلامی در حوزه روانشناسی هستند، می‌توانند دستور کار قرار دهند؟ فقه برای کسانی که دنبال نظریه اسلامی در اقتصاد هستند، می‌تواند گزاره‌های لازم را تحویل دهد؟

در این حوزه، باید سنجش هم به لحاظ میزان موجه بودن قضایا و حجم گزاره هایی که علم فقه، استنباط می‌‌‌کند و هم به میزان ارتباط و هماهنگی و نظام‌‌واربودن گزاره‌ها صورت گیرد.

با توجه به فرمایشات حضرتعالی، چه رابطه‌ای می‌بایست میان فقه و سایر دانش‌ها برقرار باشد؟ نسبت فقه با دانش‌های دیگر را چگونه تبیین می‌کنید؟

الهی‌ خراسانی: ما نمی‌گوییم فقه، دانش‌های دیگر را تحت تاثیر قرار دهد، بلکه می‌گوییم دانش فقه، عملاً چه‌قدر نقش داشته و چه میزان تأثیر گذاشته است؟ برای این‌که علم فقه در باب تفقه دین و شریعت به‌عنوان هدف اصلی فقه، موفق است یا نیست، باید دید، فهم‌ او از مسائل چقدر سایر فهم‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این امر به ما شاخص می‌دهد؛ یعنی هر چه‌ بیشتر سایر علوم را تحت تأثیر قرار دهد، کارآمدتر است. البته برای اینکه میزان کارآمدی و عدم کارآمدی را بفهمیم باید مبنا داشته باشیم و بگوییم مثلاً علم فقه منطقاً ارتباطی با ستاره‌شناسی ندارد، پس این‌که علم فقه، چه میزان با ستاره‌شناسی ارتباط دارد و اثرگذاراست، از اساس، معنا ندارد ولی نسبت به پزشکی ارتباط دارد؛ بنابراین وقتی یک دستگاه علمی موفق در کشف علم می‌شود، باید این موفقیت، اثرگذار بوده و دیده شود؛ یعنی به‌اصطلاح ما، آن علم کنشگر باشد و در عرصه علمی و دانشی، تعداد محصولات، مقالات، کتب، تعداد دایره المعارف‌هایش، میزان استناد‌دهی بقیه به او و میزان استفاده او از ظرفیت‌های سایر علوم مانند پزشکی، حقوق کیفری و دیگر دانش‌ها، حجم قابل توجهی داشته باشد؛ لذا برخی می‌گویند فهم یک علم در مطالعات بین‌رشته‌ای آن علم، علامت توفیق آن علم است که تا چه حد می‌تواند خود را به دیگر علوم وصل کند و حوزه‌های مشترک برای مطالعه تعریف نماید.

توجه داشته باشید، کارآمدی در این بخش، فعلیت لولا المانع است؛ مثلا اگر متفکری را زندانی کنند، دیگر کارآمد نیست؛ اما در این ناکارآمدی، او مقصر نیست. متاسفانه با تأسی به علوم مدرن در ایران و جداسازی نهادی به‌ نام دانشگاه و حوزه از یکدیگر، فاصله زیادی بین علوم انسانی و اسلامی افتاده است. در این جبر تاریخی، نمی‌توانیم بگوییم علم فقه در حوزه‌های ایران، مانند قدیم، اثرگذار نیست و نقش ندارد. ممکن است در یک قسمت دیگر، بین علوم اسلامی و سایر علوم دیوار کشیده باشند و علم فقه در این باره مقصر نباشد.

دانش فقه دومین هدف خود، یعنی پشتیبانی امر ابلاغ دین را چگونه پیگیری می-کند؟

الهی‌ خراسانی: دوم) پشتیبانی امر ابلاغ دین؛ مراد از ابلاغ، تبیین مؤثر و انگیزه‌بخش برای عمل است. منتها این‌گونه نیست که دین، خود، این هدف را داشته باشد، بلکه مراد این است که دین از این کار پشتیبانی کند؛ لذا وقتی مبلغین به تبلیغ دین می‌روند، باید علم فقه، بخش‌های مورد نیاز تبلیغی آنان که مربوط به فقه است را تأمین کند. به نظر بنده یکی از مشکلات این است که ارتباط تنگاتنگ بین علوم اسلامی از جمله علم فقه و دستگاه تبلیغی، فراهم نشده است و مبلغین خود، سراغ مواد اولیه مانند تفسیر و علوم حدیث و امثال آن رفتند و درنتیجه، روی منبر، مستقیماً از جامعه حدیثی می‌گویند و به‌اصطلاح خام فروشی می‌کنند. جالب است که این خام فروشی، کمتر از همه، در حوزه فقه و بیشتر از همه، در حوزه اخلاق است و نشانگر این است که علم فقه در پشتیبانی از امر تبلیغ، خیلی ضعیف نیست؛ اما در حوزه بیان احکام و مسائل جدید، مبلغین ما مقداری عقب‌نشینی کرده‌اند. متاسفانه علم فقه به مقداری که روی فروع کلاسیک خودش کار کرده است، روی فروع مستحدثه یا کار نکرده و یا توافق ایجاد نکرده است و این بر حوزه ابلاغ دین نیز تاثیر گذاشته است.

از دیگر وظایف دستگاه تبلیغ دین، پرداخت به علل‌الشرایع است. به نظر من، مباحث علل الشرایع در همان قرن چهار مانده است، درحالی‌که برای جامعه امروزی، باید هر چیزی نه مدلل، بلکه معلل باشد، یعنی فایده‌اش برای او روشن گردد. این را باید با علل الشرایط جواب داد نه با استدلال فقهی؛ یعنی در حوزه استناد به دین ابهام نیست، بلکه در حوزه کارکرد آن عمل، ابهام وجود دارد.

باید توجه داشت که مبلغ، تنها منبری نیست؛ بلکه مبلغ، توزیع‌کننده معارف دینی به شکل قابل کاربرد در جامعه است. کسی که نماینده ولی‌فقیه در دانشگاه هنر است، شأنش، ابلاغ دین است؛ حال ما چقدر محتوای درست به ایشان داده‌ایم که بتواند هنر را به‌درستی برای اساتید دانشگاه هنر، تبیین کند؟ اگر ما نماینده ولی‌فقیه در نیروی نظامی داریم، چه‌قدر مواد معارفی در حوزه امنیت به ایشان تحویل داده‌ایم و ایشان چه‌قدر می‌تواند در مورد این امور توضیح دهد؟ مثلاً وجه شرعی پیمان دفاعی ما با یک کشور کفر چیست؟ چرا در جایی نیروی خارج از مرز می‌فرستیم و در جای دیگر نمی‌فرستیم؟ به حضرت امام (ره) گفتند صدام شهرهای ما را به دلیل اینکه مقابله‌ به‌مثل نمی‌‌‌کنیم موشک‌باران می‌کند، در حالی که اگر سه تا از شهر‌هایشان را بزنیم ما را رها می‌کنند. حضرت امام (ره) گفتند: ما چنین مجوزی نداریم. آن‌ها خطا می‌کنند ولی ما حق نداریم خطا کنیم؛ اما بعدتر، چندین روایت پیدا کردند که اگر «الحذار» بگویند، می‌توانند به‌طورکلی به آن شهرحمله کنند؛ لذا حضرت امام (ره) گفتند به این شرط می‌‌‌توان شهرها را زد که چند روز به‌صورت دقیق هم از رادیو و هم تلویزیون اعلام کرده و هم شب‌نامه‌هایی روی شهر زده شود. ظاهراً در بغداد و بصره این کار را کردند. می‌خواهم عرض کنم که این از دقت فقه است که به ما نشان می‌دهد در چه شرایطی می‌توانیم موشک‌باران کرده و در چه شرایطی صلح کنیم.

علم فقه چگونه می‌تواند در راستای سومین هدف خود، یعنی اقامه دین حرکت کند؟

الهی‌ خراسانی: سوم) اقامه دین؛ جامعه‌ای که دین در آن قوام یافته است، حداقل چند بعد دارد:

فرهنگ دینی؛ علی‌الاصول، فرهنگ‌سازی وظیفه علم فقه است. علم فقه باید بتواند با رساله‌های عملیه، پشتیبانی دستگاه ابلاغ دین، راهنمایی جامعه به چگونگی موضع گیری در برابر تکنولوژی، شبکه‌های اجتماعی، اشتغال، مدل خانواده، امنیت، اقتصاد، بانکداری، سیاست و سایر ارکان زیست اجتماعی، ایفای نقش کرده و پشتیبان دین باشد. این حوزه، مهم است و به استقرار حاکمیت دین نیز وابسته نیست. فرهنگ دینی از چندین طریق به همه این‌ها کمک می‌کند.

یکی از این طرق، عملیات هنجار‌سازی است؛ یعنی از آن‌جا که علم فقه، هنجار تولید می‌کند، می‌تواند در عرصه اقتصاد، فرهنگ و سیاست ارزش‌هایی را بازتولید کند که بخشی از آن فتوا است و بخش دیگر هم پشتیبانی فعالانه در حوزه ابلاغ دین است. فقه نباید صرفا عرصه فردی را تحت تاثیر قرار دهد بلکه باید فرهنگ سیاست‌ورزی، کسب‌و‌کار و نظامی‌گری ایجاد کند. برای فرهنگ‌سازی باید از همه امکانات و ظرفیت‌ها استفاده کنیم؛ لذا به کمک دیگران در اموری مانند تهیه محصول، فرهنگ‌سازی، نهادسازی، جریان سازی و گفتمان‌سازی‌، نیاز داریم.

حوزه نظریه‌پردازی: بخشی از اقامه دین، نظریه و مکتب می‌خواهد که نقش پشتیبانی اقامه دین را بر عهده دارد. باید در حوزه اقامه دین بتوانیم نظام‌سازی نماییم؛ لذا باید بگوییم حوزه دوم، تأسیس سازه‌های اجتماعی است، مانند سیستم بانک، بورس و خزانه‌داری که این‌ها یک سیستم اقتصادی لیبرال است. حال ما چه سیستمی را مستقر می‌کنیم؟ دیوان وقف، دیوان زکات و مانند این موارد است یا امور دیگری را مستقر می‌سازیم؟

حوزه تقنین؛ این حوزه، درواقع، هنجار‌سازی و نظام‌سازی را به هم متصل کرده و برای آن‌ها الزام ایجاد می‌کند.

 انجام این سه وظیفه، یک کار مشارکتی است؛ مثلا در حوزه تقنین، حقوق‌دان‌ها و دستگاه‌های حاکمیتی که حوزه تقنین را برعهده‌ دارند و در نظام‌سازی، کسانی که دانش‌های موازی با فقه در آن حوزه را پیش می‌برند، از قبیل اقتصاد‌‌دان‌ها، سیاست‌مداران، جامعه‌شناسان و امثال آن، باید در حوزه تفقه با فقه مشارکت کنند تا از دل آن، مکتب اسلامی درآید.

اگر فقه را با این سه هدف بسنجیم آن‌وقت سنجش و ارزیابی کارآمدی فقه، این‌گونه می‌شود: ارزیابی علم فقه در حوزه تقفه، ارزیابی علم فقه در حوزه پشتیبانی ابلاغ دین، ارزیابی علم فقه در حوزه اقامه دین و پشتیبانی از نظام‌های مبتنی بر دین. توجه داشته باشید که خود علم فقه نظام تولید نمی‌کند، مکتب تولید می‌کند؛ مثلا فقه نمی‌گوید پول باید چه باشد ولی شاخص‌های پول را در مکتب تعریف می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید