هدف کاربست مطالعات میان رشته ای در زبان شناسی قرآن کریم فهم حقایق قرآنی از جنبه های مختلف است

به گزارش معالم، دکتر تورج زینی وند استاد تمام دانشگاه رازی کرمانشاه در نشستی که با همت گروه فرهنگ و ارتباطات اسلامی مرکز تخصصی آخوند خراسانی و به سفارش میز توسعه و توانمندسازی علوم اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم به صورت وبینار و با عنوان “مطالعات میان رشته ای دانش های زبانی نوین و جایگاه آن در فهم و تفسیر قرآن کریم” برگزار شد به ارایه سخنرانی پرداخت.

دکتر زینی وند در مقدمه بحث به تعریف مطالعات میان رشته ای پراخت و عنوان کرد: مطالعات میان رشته ای یکی از ضعف های مطالعات فرهنگ و تمدن اسلامی است و متاسفانه در این عرصه پیشینه خیلی درخشانی نداریم. شاید قرن هفدهم به بعد و به ویژه قرن نوزدهم و روزگار کنونی ما را که عصر مطالعات میان رشته ای است بتوانیم در جهان غرب آغازگر مطالعات میان رشته ای بدانیم. هر چند که سابقه مطالعات میان رشته ای در غرب به یونان باستان بر می گردد و یکی از حکمای آن به نام پارمنیدوس رابطه ادبیات و وفلسفه را در آنجا بررسی می کند که می توان او را آغازگر مطالعات میان رشته ای نامید. در دانشگاه های ما شاید پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نخستین مرکزی است که به تأسیس مجله و پرداختن به فعالیت های میان رشته ای اقدام کرده اند. مطالعات میان رشته ای در واقع یک نگاه کلی، عمیق، چند وجهی، چند تباری و شاید چند رگه ای به یک موضوع است. در گذشته نگاه ما به پدیده ها و به موضوع ها یک نگاه تک رشته ای و تک گویی و انحصارگرایانه بود. امروزه برای پاسخ به یک مجهول برای پاسخ به یک مسئله از مطالعات میان رشته ای استفاده می شود. مطالعات میان رشته ای هرگز به این معنا نیست که از دایره تخصصی خود خارج شویم بلکه میخواهیم میان دانش ها یک ارتباط پویا و تأثیرگذار برقرار کنیم و برای پاسخ به یک مسئله پیچیده و چند وجهی از تخصص، مهارت و تجربیات دیگر دانش ها استفاده کنیم و در حقیقت نوعی یکپارچگی علمی را ایجاد کنیم. ما در مطالعات میان رشته ای با تلفیق، ترکیب، استفاده از تخصص های گوناگون، پاسخ کامل، پاسخ چند وجهی و استفاده از علوم متکثر به دنبال این امر هستیم. مطالعات میان رشته ای به یونان باستان بر می گردد. در میان معاصرین غربی دکارت، تافلر، ژان پیاژه، ویلیام نیوویل، پیر بوبوریر، برنارد والات پیشگامان مطالعات میان رشته ای هستند.

ایشان در بیان اهمیت و ضرورت مطالعات میان رشته ای افزود: اهمیت و ضرورتی که در مطالعات میان رشته ای می توانیم قائل شویم دوری از حصرگرایی و تک گویی است. همین طور رهایی از سطحی نگری، اهتمام به گفتگوی موثری که میان رشته ها است و پاسخ کلی به یک پدیده، احترام به تخصص و مهارت های دیگران. آسیب های زیادی را در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی در انحصارگرایی فکری داشتیم. معتقدم اختلافاتی که میان برخی از تخصص های ما در اندیشه اسلامی در گذر تاریخ بوده شاید به این خاطر بوده است که هر یک از آنها فکر می کردند که حقیقت محض آن چیزی است که هر یک از آنها به آن رسیده اند در حالی که باید حقیقت را از جنبه های متعدد نگاه کرد. (و بشر العبادی الذین یستمعون القول و اتبع احسنه) که شاید نگاه میان رشته ای به پدیده ها داشته باشد.

این استاد دانشگاه در تبیین مفهوم زبان و زبان شناسی بیان کرد: زبان یک نظام قراردادی از نشانه ها است. زبان یک پدیده ایستا نیست. بلکه در بستر تاریخ و فرهنگ جامعه شکل می گیرد. زبان یک پدیده اجتماعی است و ماهیت تاریخی دارد. زبان با ابعاد متعدد زندگی انسان، فرهنگ، دین و دانش در تعامل است. زبان یک موجود اندام وار است. یعنی اگر ما برای انسان اندام، ابعاد و اجزایی را متصور هستیم برای زبان نیز دستور زبان، معنا، ریشه و اجزا متعددی را در نظر می گیریم. زبان یک ماهیت تاریخی دارد. مثل انسان که دوران نوزادی، نوجوانی، میانسالی، بزرگسالی و پیری را طی می کند. زبان هم ماهیتی مثل همین دارد. دانش زبان شناسی یک دانش تقریبا تجربی است که برای اثبات ادعای خودش سند و مدرک را می طلبد. بر خلاف ادبیات و فرهنگ سنتی ما که برخی از مفاهیم آن انتزاعی بوده است. در مجموع دانش زبان شناسی دانشی است که به مطالعه روشمند و دانشگاهی یک زبان می پردازد. دانش زبان شناسی در اثر شرایط گوناگونی در اثر تعامل با علوم مختلف (که در اینجا بحث میان رشته ای هم مطرح می شود) به وجود آمد. ما در دانش زبان شناسی به ویژه ارتباطی که با علوم اجتماعی، تاریخی، دینی و فرهنگی دارد اگر بخواهیم سه کلید واژه را به عنوان نظام اصطلاحاتی دانش زبان شناسی مطرح کنیم این است که دانش زبان شناسی یک دانش بصری است که در بستر تاریخ شکل گرفته است. یک دانش میان رشته ای است که حاصل تعامل با علوم دیگر است و یک دانش تطبیقی و مقایسه ای است. یعنی زبان شناسی خودش را در مقایسه و موازنه با دیگر علوم و دانش ها توانسته است معرفی کند.

عضو هیئت علمی دانشگاه رازی کرمانشاه در حوزه مکاتب زبان شناسی ابراز داشت: دانش زبان شناسی مکاتب مختلفی دارد که دکتر علی محمد حق شناس در کتاب “مکاتب زبان شناسی نوین در غرب” انتشارات سمت این مکاتب را جمع آوری کرده که کتاب ارزشمندی است. یکی از قدیمی ترین و مورد استفاده ترین مکتب ها تا به امروز مکتب زبان شناسی ساختارگرا است. بنیان گذار این مکتب دوسوسور است. ساختارگرایان به تجزیه و تحلیل یک اثر که ممکن است ادبی باشد یا دینی به ساخت آن توجه دارند و ساخت از نظر آنها هر دو جنبه نظر و معنا را در بر می گیرد. ساختارگرایان هر جزء یا پدیده را با یک کل بررسی می کنند. ساختارگرایی به مطالعات همزمانی توجه می کند نه به مطالعات در زمانی. حال منظور از نگاه همزمانی به مقوله زبان چیست؟ این  است که ربط اجزا و پدیده ها در یک دوره زمانی مشخصی دنبال می شود و به عوامل گذشته توجه نمی شود. یعنی مثلا اگر ما یک متن ادبی را الان بررسی کنیم بدون توجه به پیشینه تاریخی آن این یک فعالیت همزمانی است. یعنی نوعی روزآمدی در کار هست. البته این بدان معنا نیست که مکتب زبان شناسی ساختارگرا به “در زمانی” توجه نمی کند. بلکه ساختار گرایان درست است که به یک متن وجود مستقلی می بخشند و متن را محور پژوهش ها و فعالیت خود قرار می دهند ولی بعضی وقت ها به بافت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی یک متن توجه می کنند. یعنی مثلا اگر یک کتاب قدیمی را بخواهیم بررسی کنیم و اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن را در روزگار تألیف بررسی کنیم نوعی فعالیت “در زمانی” آن روزگاران را بررسی کرده ایم. مکتب دوم، “مردم زبان شناسی” است که با وایس برگرر این مکتب تحقق پیدا کرد. از نگاه این مکتب، هر زبانی دارای یک جهان بینی خاص فرهنگی، اجتماعی، دینی و سیاسی خودش هست. مثلا اگر نگاه ما با نگاه غرب و نگاه جهان عرب در خصوص پدیده های مختلف مثل مرگ، زندگی و هستی متفاوت است، در نتیجه زبانی هم به کار می بریم متفاوت خواهد بود. واژه عقل در زبان عربی به معنای طناب دایره شکلی بوده که بر پای شتر می بستند. در آموزه های دینی ما عقل یک مفهوم اخلاقی گرفته شده است که به معنای ابزاری برای کنترل غریزه و نفس است. در زبان یونانی عقل به معنای لوگوس یا لوژی است و به معنای نظم به کار گرفته شده است. یکی ازچهره های سرشناسی که در زمان ما به این رویکرد مردم زبان شناسی خیلی اهمیت داد و کتاب هایی را در حوزه فعالیت های قرآنی هم تألیف کرد و بعدها بسیار مورد استفاده نصر حامد ابوزید قرار گرفت ایزوتسو هست که مولف کتاب های “مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن کریم” و “انسان و خدا در قرآن” که هر دو به فارسی ترجمه شده است. پیام او در این کتاب ها این است که متن قرآن در یک بافت تاریخی و فرهنگی و قومی و اجتماعی آن روزگاران بهتر قابل تفسیر و فهم است. یعنی برای فهم قرآن باید بافت دینی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن روزگاران شبه جزیره را درک و تأمل کرد تا به برداشت و تفسیر بهتری از قرآن کریم دست پیدا کرد. با این رویکرد تقریبا مردم زبان شناسی در مقابل زبان شناسی ساختار گرا قرار می گیرد و اعتقاد  آقای ایزوتسو هم این است که هر زبانی دارای یک مرز فرهنگی و زبانی وتمدنی کاملا مشخصی است. مکتب سوم، زبان شناسی همگانی است که با چامسکی نظریه پرداز و زبان شناس معروف آمریکایی در دنیای معاصر و با کسانی مثل رودرف به کمال می رسد. در این مکتب اعتقاد بر این است که همه زبان های بشری دارای یک ماهیت واحد هستند و همه از یک منطق پیروی می کنند و ما برای یک زبان باید به دنبال قواعد عمومی باشیم و دنبال یک منطق واحد باشیم. کاربرد زبان شناسی همگانی در مطالعات قرآنی این است که ما در این رویکرد قرآن را فارغ از اینکه به زبان عربی هست بررسی می کنیم. چون بر اساس قواعد کلی و عام بشری آن را تحلیل می کنیم. ما بر اساس زبان شناسی همگانی توجهی به جنبه های قومی و نژادی این متنی نداریم و ویژگی جالب این رویکرد این هست که برای غیر عرب زبانان و تقویت بعد جهانی قرآن کریم بسیار تأثیرگذار است.

دکتر زینی وند سپس شاخه های زبان شناسی را برشمردند و عنوان کردند که شاخه های زبان شناسی، آواشناسی که در بحث تجوید، نحو یا ساختارهای زبانی، کاربردشناسی در بخش آیات متشابه، زبان شناسی تاریخی در حوزه بلاغت قرآنی، معناشناسی در تفسیر موضوعی، نشانه شناسی در تحلیل نشانه محوری و ریشه شناسی که همان علم اشتقاق هست بسیار به ما کمک می کند. دانش زبان شناسی یک دانش روشمندی است که ما با ابزارها، توانمندی و منابع آن به دنبال شناخت یک پدیده هستیم. اما منظور ما از زبان شناسی قرآنی چیست؟ منظور ما از زبان شناسی قرآنی این است که ما به دنبال شناخت ابزارهای زبانی، روش ها، آثار و مفاهیم زبانی موجود در قرآن کریم هستیم. گاه به بحث متکلم، گاه به بحث مخاطب، گاه به بحث ابزارها، فلسفه، زمان، مکان و یا به عبارت دقیق تر و کلی تر ما در زبان شناسی قرآن کریم به دنبال شناخت سبک گفتمانی قرآن کریم هستیم. نظریه های زیادی امروزه در حوزه زبان شناسی قرآن کریم مورد استفاده قرار می گیرد مثل نظریه سمبولیک یا رمزگرایی. این نظریه به دنبال تفسیر ظاهری تعابیر و اصطلاحات مفاهیم قرآنی نیست. بلکه در آن اعتقاد بر این است که ظاهر ابزار یا رمزی است برای بیان یک حقیقت. دیگر نظریه مورد استفاده در جهان اسلام نظریه تلفیقی است. این نظریه اعتقادش بر این است که زبان قرآن متناسب با جهان بینی حاکم بر قرآن شکل گرفته و حسب موضوعات عقیدتی، اخلاقی، اجتماعی و حقوقی زبان متفاوت و متناسبی شکل گرفته است. یعنی سبک قرآن کریم در بیان موضوعات اجتماعی و سیاسی با سبک آن در بیان موضوعات اخلاقی و عقیدتی متفاوت است و حسب آن مقتضای حال یک سبک و روشی را برگزیده است. یکی دیگر از نظریه ها نظریه استعاره های شناختی است. در این نظریه برای مفهوم مرگ در قرآن کریم و زندگی اخروی از حوزه مبدأ از مفاهیم تجربی، ملموس و محسوس حوزه مقصد که دنیا باشد (که مثلا مردم با کاشت و برداشت سروکار دارند) استفاده شده است. یعنی یک مفهوم از رابطه میان حوزه مبدأ و مقصد شکل گرفته است. از دیگر نظریه ها که بسیار مطرح است و در پژوهش ها و پایان نامه های دانشجویان بسیار استفاده می شود مکتب زبان شناسی یا نقش گرای هالیدی یا نظریه هالیدی است. این نظریه هم شاید به گونه هایی در میان مفسرین قبلی به ویژه صاحب مجمع البیان شیخ طبرسی، در کشاف زمخشری و حتی در تفسیر المیزان رگه هایی از این رویکرد را می بینیم. اعتقاد بر این است یک جمله با جمله های قبلی خودش از طریق واژه های معنایی یا دستوری متصل است یعنی ما برای فهم یک تعبیر، یک اصطلاح، یک مفهوم در قرآن کریم باید به مفاهیم و تعابیر دیگر در آیات آن دقت کنیم.

این عضو هیئت علمی دانشگاه معتقد است: زبان قرآن را باید بشناسیم. در زبان قرآن پیوستگی، قیاس ناپذیری با زبان بشری، سطوح گوناگون بیانی، چند سطحی بودن، سهل و ممتنع بودن (که خیلی ها را در صدر اسلام وسوسه کرد تا مثل آن را بگویند ولی نتوانستند)، ابزار موسیقی، ازداد و ترادف وجود دارد که از ویژگی های زبانی قرآن است. یکی دیگر از نظریه ها، نظریه عرفی بودن زبان قرآن است که بعضی از تحلیل گران اعتقاد دارند که زبان قرآن همان زبان عرب حجاز عهد رسول خداست و خداوند طریق و راه دیگری خلق نکرده است. این زبان همان زبان گفتاری مردم آن روزگاران است. نظریه های زبان شناسی در اندیشه های معاصر عرب بسیار مورد استقبال قرار گرفت. مباحث زبان شناسی در تاریخ فرهنگ اسلامی کسانی مثل اسمعی، ابن جنی مولف کتاب الخصائص، احمد بن فارس مولف کتاب فی فقه اللغه و سنن العرب، ابومنصور سعالمی در فقه اللغه، ابن سیره ابوالحسن علی بن اسماعیل اندولسی مولف کتاب المخصص، سیوطی در المصلح، سیبوی در الکتاب، ابوعلی فارسی، کسایی، جرجانی، زمخشری، ابن مالک، تفتازانی، ابن حشام در گذشته فرهنگ اسلامی به زبان شناسی توجه کردند. این نظریه های زبان شناسی و تلاش برای فهم و تفسیر قرآن کریم در جهان عرب، ابتدا نظریه های زبان شناسی که از غرب به جهان آمد، به مانند سنت بر گذشته، بیشتر به مباحث فقه اللغه پرداخته شد. ولی به تدریج زبان شناسی در جهان غرب وارد مباحث انسان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ، فرهنگ، تمدن و مباحث و متون دینی گردید و مباحث و رویکردهای جدیدی را برای مخاطبان باز کرد و همینطور در جهان عرب و اندیشه اسلامی پرسش ها و نیازهای جدیدی مطرح شد که شاید مفسرین قبلی کمتر به آنها پاسخ داده بودند. همینطور چالش های فرهنگی مثل مسائل مربوط به حقوق زنان و ارث و دیگر مسائلی که در حوزه فقه اسلامی مطرح شد و بسیاری از نظریه پردازان و اندیشمندان و روشنفکران جهان عرب و ایران را به این فکر وا داشت. لذا مهم ترین دلیل پیدایش زبان شناسی نوین که برگرفته از جهان غرب است و وارد مباحث دینی ما گردید همین نیازها و پرسش ها و چالش های دینی و همچنین تأثیرپذیری از اندیشه معاصر غرب بود. شخصیت های برجسته ای از جهان عرب وارد این مباحث شدند. حسن حنفی احمد، امین الخولی، محمد اربول، نصرحامد ابوزید، محمد عابد الجابری، محمد شهرور، محمد احمد خلف الله، طاها جابر الالوانی، حشام الجعیت، کمال توفیق الحلباقی، راشد الغنوشی و عبدالمنعم سعید چهره ها و شخصیت هایی بودند که به مباحث زبان شناسی و تفسیر و تحلیل متون دینی و روایی پرداختند و رویکردها و برداشت های تازه ای را از این مباحث مطرح کردند. سرشناس ترین آنها نصر حامد ابوزید است که آثار متعددی دارد از جمله کتاب دوائر الخوف ازجمله تحلیل خطاب دینی که به فارسی ترجمه شده است و همینطور در مورد ابن عربی و مباحث عرفانی که به تحلیل و نقد ابن عربی در آنها پرداخته است. در ایران کارهای خوبی در حوزه نقد اندیشه نصر حامد ابوزید صورت گرفته است. به دانشجویان و دانش پژوهان توصیه میکنم اگر آثار نصر حامد ابوزید را مطالعه کردند حتما نقدهایی که بر این اندیشمند معاصر عربی وجود دارد را بخوانند. چون ایشان درست است که تخصص زبان و ادبیات عرب دارد ولی سبک خاص خود را دارد. از میان مطالعات رشته ای، تحلیل گفتمان، ابزارهای قدیمی و مدرن استفاده می کند. لذا اگر کسی آثار ابوزید را بدون نقدهای آن مطالعه کند ممکن است پیچ و مهره های ذهنش دچار مشکل و اخلال شود و خدای نکرده در عقیده و ایمان او نوعی سستی ایجاد شود که ان شاء الله اینگونه نخواهد بود. نصر حامد ابوزید متولد قاهره بوده و دکترای زبان و ادبیات عرب دارد و ادبیات را پلی برای تحلیل متن و متون دینی به کار گرفت. از محضر ایزوتسو استفاده کرده و سبک و سیاق ساختارگرایی و آن چرخه معنایی مورد نظر ایزوتسو (شما اگر بخواهید لفظ یا تعبیری را در قرآن کریم معنا کنید باید آن لفظ یا تعبیر را در یک چرخه معنایی خاصی تحلیل و بررسی کنید) را باور داشت. سال ۱۹۵۵ دانشگاه الازهر و همینطور در دادگاهی که در مصر برگزار شد نصر حامد ابوزید را به ارتداد متهم کردند. از آن زمان به بعد به کشورهای دیگری رفت و آخرین اقامت ایشان در هلند بود و در دانشگاه لیدر هلند به تدریس مشغول شد. نگاه ما به نصر حامد ابوزید باید حتما نگاهی منتقدانه و آگاهانه باشد. او یک رویکرد جدیدی را برای مفسرین باز کرد. رگه های فکری ایشان در ایران مورد پسند سروش، مجتهد شبستری، کدیور و آرمین قرار گرفت. حتی برخی از آنها دیدارهایی را با نصر حامد ابوزید در کشورهای اروپایی داشته اند.

دکتر زینی وند در ادامه دیدگاه ها و مبانی فکری ابوزید را نسبت به قرآن کریم بیان کرد: از نظر ابوزید قرآن کریم یک متن است. یعنی شناخت و تحلیل آن تابع ویژگی های متون بشری است. دومین اصل در مبانی فکری ابوزید این است که می گوید قرآن کریم یک متن ادبی و هنری است. ما پیش و بیش از آنکه به دنبال برداشت های فقهی، تفسیری، کلامی و عرفانی باشیم باید به دنبال زیبایی های ادبی در قرآن کریم باشیم که توسط علمای ما مورد قبول نبوده و به روشنی پاسخ داده شده است. مولفه سومی که او به آن اعتقاد دارد این است که قرآن حادث است نه قدیم. از نظر او تعبیر لوح محفوظ در قرآن کریم نشان از قدیم بودن و ازلیت آن نیست. بلکه یک واژه مجازی است و قرآن حادث است و با بعثت پیامبر خلق شده است و در لوح محفوظ و آنگونه که ما مسلمانان اعتقاد داریم نیست. هرچند اعتقاد دارد که محتوای آن قدیم است ولی الفاظ آن حادث است. نکته دیگر اینکه قرآن کریم وحی است ولی کلام ملفوظ از جانب پیامبر است. او معتقد است که در وحی جبرئیل کلمات را بر پیامبر ابلاغ نکرد. لذا قران کریم در عین اینکه وحی است کلام ملفوظ از جانب پیامبر است و الفاظ قرآن کریم عین کلام الهی نیست که این نیز کاملا پاسخ داده شده است و قابل پذیرش نیست. یکی دیگر از ویژگی های رویکردهایی که ابوزید به کار می برد توجه به نقد هرمونوتیک می باشد که در فهم و تفسیر قرآن کریم به کار می رود. او معتقد است برداشت هایی که از متون دینی به ویژه متن قرآن کریم می شود متعدد است چون بر اساس مقدماتی که گفته بود قرآن کریم یک متن است می باشد. لذا برداشت های هرمونوتیک متکثر در قرآن کریم قابل استنباط است. از دیگر ویژگی های مبانی فکری ایشان این است که او یک تفسیر انسان محورانه از قرآن کریم دارد. او معتقد است که مسلمانان حتی کاغذ قرآن کریم را هم مقدس می شمارند: “اما من به عنوان یک محقق معتقدم این کتابی است که عده ای در ساختنش مشارکت داشته اند. من شاهد دریافت هیچ کلمه ای توسط محمد از سوی خداوند نبودم. من به عنوان یک مسلمان فقط شاهد گزارش محمد از مواجهه او با خدا هستم. قرآن کلام محمد و امری بشری همچون خود ماست. کسی که مدعی شده که از خداوند وحی دریافت کرده است و ما هم او را باور کرده ایم. اما ما فقط کلام محمد را در اختیار داریم و لذا با امری انسانی روبرو هستیم”. از طرف دیگر حامد ابوزید معتقد است که قرآن محصول فرهنگی جامعه عصر خویش است. حاوی الفاظ پیامبر است و متأثر از زبان جامعه فرهنگی عربستان. او می گوید که میان این متن و بافت فرهنگی، تاریخی و اجتماعی یک رابطه دو سویه و دیالکتیک وجود دارد و فهم قرآن مستلزم فهم فرهنگ زمان نزول قرآن است. مولفه دیگری که او مطرح می کند این است که کشف معنا از طریق افق تاریخی متن بسیار کارگشا است. خود او می گوید: “آنچه تفسیر قرآن کریم را مفید می سازد کشف فحوایی است متناسبت با شرایط دوران معاصر. درک این تناسب بر عهده مفسر است”. ابوزید حتی بر این نکته تأکید می کند که “فهم فحوای متن می تواند مغایر با سیره پیامبر باشد چرا که برداشت پیامبر تنها یکی از برداشت ها و قرائت ها از متن محسوب می شود” در جایی دیگر می گوید “متن قرآن در لحظه وحی دگرگون شد و از متن الهی به یک متن انسانی نزول پیدا کرد. متن قرآن کریم از تنزیل به تأویل تحول یافت و فهم پیامبر از قرآن اولین مرحله داد و ستد متن قرآنی با عقل بشری است”. در ادامه معتقد است که ما از دو راه می توانیم یک متن را بفهیم. یکی اینکه متن را برگردیم در بافت فرهنگی و تاریخی آن روزگاران بفهمیم و دیگر اینکه متن را در بافت زمان معاصر تحلیل کنیم. از نظر او معنای متن همیشه ثابت است و با گذر زمان تغییر نمی کند اما فحوای متن در بافت زمان حاضر معنا پیدا می کند. نصر حامد ابوزید یکی از کسانی است که در کتاب دائره الخوف به مبحث حقوق زنان پرداخته است که در کشور ما نظرات او در مقالات، کتاب ها و پایان نامه های مختلف مورد نقد قرار گرفته است. او معتقد است که فحوای متن در بافت زمان حاضر معنا پیدا می کند و چون زمان تغییر می کند معنای متن هم تغییر می کند. او معتقد است که این همه تعدد تفاسیر ناشی از برداشت های متعددی است که از متن قرآن کریم صورت گرفته است. از دیگر مبانی فکری ابوزید این است که او قرآن را محصول فرهنگی جامعه عصر پیامبر می داند و اعتقادش بر این است که قرآن یک موجود قدیمی و متافیزیکی نیست و نادیده گرفتن وجوه تاریخی و فرهنگی متن سبب مسدود شدن فهم صحیح از قرآن می شود. زیرا خداوند نظام زبانی حاکم بر گیرنده وحی را برگزیده است. او معتقد است چون خداوند اراده کرده است که پیام خود را به انسان ها عرضه کند از زبان بشری استفاده کرده است. به همین دلیل است که برای فهم قرآن کریم باید از روش تحلیل زبانی استفاده کرد. نکته دیگر قابل تأمل در مبانی فکری او تاریخی بودن متن قرآن است. از نظر او متن قرآن کریم یک اثر و پدیده تاریخی است که در تاریخ به وجود آمده است و مقید به میزان عقل و آگاهی مخاطبان و ماهیت وضعیت اجتماعی و فرهنگی است که در آنجا تحقق پیدا کرده است. لذا وجوب فرا تاریخی بودن قرآن کریم در لوح محفوظ نادرست است. در این راستا او چهار دلیل می آورد:

۱٫     مکی و مدنی بودن آیات و نسخ برخی از آیات و اسباب نزول آن دلالتی بر تغییر و تحول قرآن کریم در اثر تعامل با عصر خودش است. لذا قرآن را نمی توان ازلی و ابدی دانست بلکه باید آن را یک متن تاریخی تلقی کرد.

۲٫     قرآن فعل خداوند و مخلوق و حادث است و در این دنیا بروز پیدا کرده و چون مخلوق است تعامل ما با آن مثل سایر پدیده ها است.

۳٫     مستمع کلام خداوند بشر است پس کلام او نیز باید امری بشری و قابل فهم باشد. لذا قرآن را پدیده تاریخی استنباط می کند. لذا انسان ها در طول زمان فهم ها و برداشت های متعددی را از قرآن کریم خواهند داشت.

۴٫     قرآن کریم در هنگام شکل گیری از عناصر فرهنگی عصر نزول استفاده کرده است. لذا باید آن را در پرتو بستر تاریخی تحلیل کرد.

در حقیت نصر حامد ابوزید در عین اینکه قرآن را یک متن دینی می داند یک متن ادبی تلقی می کند و تفسیری عقلایی و بشری از آن دارد. همچنین قرآن کریم را مجموعه ای از گفتمان های متعدد می داند و این امر را که در اعتقاد مسلمانان است که قرآن کریم برگرفته از وحی است در تضاد می باشد. این مبانی فکری که نصر حامد ابوزید در مورد قرآن کریم دارد برای تأویل و تفسیر آموزه های قرآن کریم از ابزارهای زبانی و زبان شناسی مدرن استفاده می کند. ایشان در کتاب دوائر الخوف خود می گوید که ابزارهای زبانی از مهم ترین ابزارهای روش فهم ساختاری یک متن است. در روش ساختاری برای به دست آوردن معنای درست باید حتما به ساختارهای اجتماعی و تاریخی و فرهنگی و دلالت های فرهنگی که در آن زمان شکل گرفته است تأمل کنیم. نظر ابوزید در مورد نقد بر تفاسیر مسلمانان این است که غالب مفسران مسلمانان به ساختارهای دستوری و نحوی توجه کرده اند و به ساختارهای لغوی و زبان شناسی کمتر توجه کرده اند. به اعتقاد وی در این گونه پژوهش ها بعد از مرحله تحلیل نحوی و بلاغی متن به دانش های جدیدی چون تحلیل گفتمان و تحلیل متن لازم است. او باور دارد که اگر بخواهیم ژرفا و ساختار کلام خداوند را کشف و روشن کنیم باید به نقد متون بپردازیم و از زبان شناسی و روش شناسی معاصر استفاده کنیم. در حقیقت نصر حامد ابوزید خواهان یک فتح باب و روزنه جدید در تفسیر و تحلیل قرآن کریم با کمک ابزار زبان شناسی در پرتو مباحث تاریخی است. در مجموع، اعتقاد او بر این است که روش ساختاری و تفسیر روزآمد قرآن کریم تنها راهی است که می تواند ما را از تنگناهای تأویلی و تفسیری نجات داده تا متن قرآن را بتوانیم تفسیر و تحلیل کنیم. او معتقد است که برخی از مفاهیم قرآن کریم مثل مباحث مربوط به کنیز با عصر و زمان ما سازگاری ندارد و باید آنها را با زبانی متناسب با عصر حاضر و از نو بازسازی کرد و در مجموع قرآن یک محصول فرهنگی است که در شرایط فرهنگی و اجتماعی شکل گرفته است و زبان آن از زبان مردم آن روزگاران جدا نیست. نتیجه ای که از صحبت های ابوزید گرفته می شود این است که ابزارهای زبانی از مهم ترین ابزارهای روش فهم متن دینی است. بسیاری از مفسرین ما از جمله کشاف صاحب مجمع البیان و تقریبا تفاسیری که مربوط به قران چهارم هجری به بعد است در تفسیر و تحلیل مباحث قرآنی از مباحث زبان شناسی هم استفاده کرده است. اما ابزارهای زبانی که نصر حامد ابوزید معرفی می کند و برگرفته از تحلیل گفتمانی ژاک دریدا و دیگران در جهان غرب است از نظر جامعه دینی مسلمانان ممکن است رهاوردهای خوبی داشته باشد و ما را به فکر وادار کند و ما را به زوایای جدیدی از معجزات جاویدان پیامبر گرامی اسلام آگاه کند. اما چون آبشخور و خاستگاه آن در جهان غرب است یقینا مفسرین و اصحاب دین با نگاه تردید و تأمل به آن نگاه خواهند کرد.

دکتر زینی وند در پایان در نقد دیدگاه های نصرحامد ابوزید افزود: به اعتقاد بنده قرآن یقینا به ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جامعه شبه جزیره توجه کرده است (چون اگر قرآن با زبان فرهنگ و اجتماع مردم آن سازگار نبود ساده ترین پرسشی که مطرح میک ردند این بود که این قرآنی که ارتباطی با اوضاع فرهنگی و اجتماعی ما ندارد چه ضرورتی برای طرح دارد؟). اما همه مباحث آن محدود به این مسائل نمی شود چون برخی از مباحث حکم ازلی و جاودانی دارند. ابوزید معتقد است که درست است که الفاظ قرآن کریم از تجربه معنوی پیامبر شکل گرفته ولی این الفاظ دلالت تاریخی دارد. ما هم این نظریه را می پذیریم که الفاظ دلالت تاریخی و شأن نزول دارند. در حدود یک سالی که آراء و اندیشه های ایشان را مطالعه می کردم متوجه شدم که ایشان چندان به شأن نزول اعتقادی ندارد و شأن نزول را ابزاری می داند که دستگاه فکری خود را تجزیه و تحلیل کند. به اعتقاد بنده نظریه هایی که در غرب به عنوان نظریه های میان رشته ای در جهان مطرح می شود و در تفسیر قرآن کریم قابل استفاده است اگر بخواهیم آنها را در متون دینی خود به کار ببریم باید با آگاهی و بومی سازی و شناخت کامل زبان قرآن این کار را انجام دهیم و اصولا نظریه هایی که برای متون دینی به کار می رود نباید به صورت شتابزده آنها را به کار برد. هرچند که من اعتقادم بر این است که اگرچه برخی از دیدگاه های امثال حامد ابوزید و امثال حسن حنفی و روشنفکران جهان عرب ممکن است با مبانی فکری و اعتقادی ما مسلمانان در تضاد باشد ولی ما را به فکر وادار کرده اند که این امر مهمی است و اعتقادم بر این است که پاسخ این اندیشه ها را باید با زبان اندیشه داد و از شتابزدگی همچون صدور حکم ارتداد ابوزید در سال ۱۹۵۵ پرهیز کرد. ایشان در آلمان اعلام کرده بود که من خود را یک سلمان رشدی نمی دانم بلکه مسلمان زاده ای هستم که مسلمان زاده هم از دنبا خواهم رفت. آنچه که برداشت این جانب از دیدگاه های ابوزید می باشد این است که او و همفکران معاصر عرب اگر چه رهاوردهای مثبتی در رویکردهای میان رشته ای و تحلیل و تفسیر قرآن کریم برای ما به ارمغان آورده اند ولی چون مبانی فکری آنها برگرفته از اندیشه های لیبرالیسم غربی است در بسیاری از زمینه ها نیازمند تأمل و پاسخ بوده و چه بسا با افکار و اندیشه های اسلامی و به ویژه شیعی ما در تضاد باشد. فکر می کنم که بهترین پاسخ ها را نیز در قرآن کریم ببینیم. نگاه قرآن کریم جهانی و ابدی و فراقومی است. خطاب هایی که در قرآن کریم هست مثل “یا ایها الناس” یا “یا ایها الانسان” مگر فقط مردم و انسان های حاضر در شبه جزیره بوده اند؟ بله مقتضیات اسلام مهم است و آن چیزی که نصر حامد ابوزید اعتقادش بر این است که قرآن را باید بر حسب مقتضیات و نیازهای امروز تفسیر کرد سخن حقی است. اما متاسفانه ایشان در برخی از زمینه ها اراده ای باطل نموده است. علامه طباطبایی در یکی از کتاب هایش بحث مفصلی را در خصوص پاسخگویی نیازهای اجتماعی و فرهنگی انسان معاصر مطرح می کند. شهید سید محمد باقر حکیم در کتاب “المتجمع الانسانی فی القرآن الکریم” که به فارسی هم ترجمه شده است به طور مفصل به رابطه قرآن با مسائل اجتماعی اشاره کرده است.

دیدگاهتان را بنویسید