به گزارش شبکه معالم، حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی مداحی، استاد همکار جامعه المصطفی در نشستی که با از سوی گروه فرهنگ و ارتباطات اسلامی مرکز تخصصی آخوند خراسانی و به سفارش میز توسعه و توانمندسازی علوم اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم به صورت وبینار و با عنوان “جامعه شناسی معرفت و مطالعات حدیث شیعه در غرب” برگزار شد به ارایه سخنرانی پرداخت.
دکتر مداحی جامعه شناسی معرفت و مطالعات حدیث شیعه را در غرب شامل دو بعد می داند که می تواند ایده موضوع مقاله یا پایان نامه باشد. وی ابتدا موضوع و تحقیقات این حوزه را معرفی کرده و سپس نمونه مطالعاتی که در این بحث صورت گرفته را بیان کرد.
به اعتقاد وی جامعه شناسی معرفت در حقیقت رابطه بین اندیشه و جامعه است. جامعه شناسی معرفت، معرفت را به عنوان یک واقعیت درافق جامعه معرفی می کند و می خواهد آن را به عنوان یک واقعیت اجتماعی مطالعه کند و اینکه یک معرفت برایند کدام فضای اجتماعی بوده و یک معرفت چه تأثیری در جامعه توانسته داشته باشد. ما معرفت را از جنبه های گوناگون مطالعه می کنیم همچنان که موضوعی فیزیکی مثل آب را هم یک شیمی دان مطالعه می کند و هم یک جغرافی دان در قالب حوادث جغرافیایی، آب و سیل را مطالعه می کند و هم در علوم دیگر مثل مکانیک یا پیشران ها که در آب سیر می کنند ممکن است آب را مورد مطالعه قرار دهند. معرفت هم می تواند هم به لحاظ وجود شناختی مورد بررسی قرار گیرد که فلسفه این کار را انجام می دهد. معرفت را از حیث حکایت گری و صدق و کذب معرفت شناسی مطالعه می کند.
جامعه شناسی معرفت، معرفت را به عنوان یک پدیده اجتماعی بررسی می کند. بحث هایی که کمتر به آن پرداخته شده است. یک معرفت در چه زمینه اجتماعی به بار آمده است؟ چرا این فرد یا عالم به این نظریه یا اندیشه رسیده است؟ چه زمینه های اجتماعی وجود داشته است که این معرفت و این اندیشه در این موقعیت، فضا و مکان و این جامعه به وجود بیاید؟ جامعه شناسی علم غیر از جامعه شناسی معرفت است. جامعه شناسی علم یک علم را به عنوان یک دسیپلین بررسی می کند که این علم به لحاظ اجتماعی چه فراز و فرودی داشته است. اما در اینجا یک نظریه و یک معرفت مورد بحث است. بنابراین جامعه شناسی معرفت معتقد است که بین عوامل خارجی زندگی انسانی و پدیده های ذهنی و یک معرفت ارتباط وجود دارد. جامعه شناسی به این می پردازد که چرا افراد یا گروه های خاصی به این معرفت رسیده اند یا به این اندیشه رسیده اند و این مسئله را مطرح کردند و به این نتایج حاصل آمدند. از طرف دیگر یک نظریه یا یک ایده چه تأثیری در یک جامعه داشته است. چرا این ایده بوجود امد؟ چه زمینه های اجتماعی داشت؟ چرا این مسئله در کتاب ها مطرح شد؟ و چه تأثیری می تواند یک ایده در جامعه داشته باشد.
برای مثال، از جنبه تأثیر مسئله، کتاب انسان و سرنوشت شهید مطهری را مطالعه کنید اگر کسی از بیرون مقدمه کتاب را مطالعه نکرده باشد فکر می کند که موضوع کتاب قضا و قدر است ولی با مطالعه مقدمه می بینیم که شهید مطهری از خاستگاه یک جامعه شناس معرفت به آن نگاه می کند. این شبهه را مطرح می کند که بعضی ها گفتند که علت عقب ماندگی مسلماننان اعتقاد به قضا و قدر است ولی شهید مطهری می خواهد این شبه را رفع کند که از این جهت تأثیری در زندگی مردم نداشته است. البته رویکرد شهید مطهری کلامی است ولی خاستگاه آن جامعه شناسی معرفت است. بنابراین، جامعه شناسی معرفت معتقد است که علم، ایده و نظریه به عنوان خروجی یک مغز متفکر نیست. بلکه از درون ساختارهای جامعه پدید می آید. یعنی این جامعه است که کنش و واکنش هایی دارد. زمینه هایی را ایجاد می کند که یک نظریه از ذهن یک شخص بیرون داده می شود. اما همان فرد متأثر از جامعه ای هست که در آن زندگی می کند.
حجت الاسلام و المسلمین مداحی مسئله دوم را مطالعات حدیث در غرب می داند. به گفته وی مطالعات حدیث در غرب هم اکنون بخشی از مطالعات اسلام شناسی در غرب است که خود آن خاستگاهش با مباحث استشراق بود. ابتدا بیشتر در قرن پیشین تمام این مباحث را به عنوان استشراق یا مستشرقان مطرح می کردند که الان هم در کشور گاهی اوقات این اصطلاح برای کسانی که پیرامون اسلام کار می کنند به عنوان مستشرق به کار می رود. اما در غرب هم اکنون این عنوان کمتر استفاده می شود و کسانی که درباره اسلام کار می کنند را به عنوان اسلام شناس می شناسند. رشته استشراق هم که در قبل وجود داشت الان به رشته های خردتری مثل خود مطالعات اسلامی، مطالعات خاورمیانه، مطالعات دینی، مطالعات خاورمیانه یا آفریقا و عرب تقسیم می شوند.
کسانی که در حوزه حدیث کار کرده اند را اگر بررسی کنید می بینید در همین رشته ها درس خوانده اند و رشته استشراق در آنجا کمتر می باشد. یکی به این خاطر که نسبت به استشراق رویکرد منفی شد. مخصوصا با نوشته های ادوارد سعید و دیگران که استشراق را مورد نقد قرار دادند و لذا دیگر اسلام شناسان مایل نبودند این عنوان را به کار برند. ما رشته ای با عنوان مطالعات حدیث در غرب نداریم. اما بخشی از مطالعات اسلامی است که با مباحث استشراق آغاز می شود. ورود به حدیث شیعه از درگاه های مختلفی آغاز شد. به حدیث شیعه اعتنای چندانی نمی کردند و تحقیقات صورت گرفته در غرب عمدتا متمرکز بر کتب، منابع و تاریخ اهل سنت بود.
اعم از اینکه نسخه هایی که جمع آوری، تحقیق، چاپ و یا ترجمه می کردند و تحقیقاتی که به صورت توصیفی، تاریخی، پدیدارشناختی یا فقه الحدیثی یا تطبیقی انجام می شد تمام این تحقیقات متمرکز بر حدیث اهل سنت بود. در حدیث شیعه کمتر کار می کردند. اگر روند رشد حدیث شیعه را نگاه کنید درباره حدیث شیعه چهار دوره زمانی داریم که در این چهار دوره حدیث شیعه شکل و نظم گرفته است. یکی دوره قرون چهارم که در آنجا کتب اربعه نوشته است. یکی مدرسه حله است که بحث های فقه الحدیثی و علوم درایه در این مدرسه شکل گرفته است. یکی دوره اخباریان است که جوامع ثانویه بحارالانوار، وسائل الشیعه و همچنین شروح مختلف بر کتب اربعه شکل گرفته است و یکی هم عصر حاضر که مجامع مختلف حدیثی شکل گرفته است. خاورشناسان و اسلام شناسان غربی که حدیث شیعه را بررسی کردند بیشتر بر دوره اول و کتب اربعه و اخباریان تمرکز داشتند. عصر حاضر خیلی کم مورد توجه واقع شده است. پنجره ورودی آنها به حدیث متفاوت بوده است.
برخی از آنها که آمده اند صفویه را به عنوان یک حکومت پایدار و مهم مطالعه کنند با اخباریان آشنا شدند. برخی از آنها تاریخ فقه را مطالعه کردند و دیدند که به کتب مهم اربعه بر می گردد. به طور کلی، دانش حدیث در بین اسلام شناسان غربی از مباحث سیره شروع شد. یعنی سیره پیامبر را مطالعه کردند و چون مطالعه سیره متصل به مطالعه حدیث است از این طریق با حدیث آشنا شده و آن را مطالعه کردند. اما نگاه آنها به حدیث یک امر مقدس نبود بلکه یک منبع تاریخی می دیدند که اطلاعات تاریخی به آنها می داد. مخصوصا برخی از اسلام شناسان کلیت حدیث را جعل و ساخته و پرداخته قرن دوم و سوم می دانستند. بنابراین تقدسی برای حدیث قائل نبودند اما به عنوان یک منبع تاریخی آن را مورد مطالعه قرار می دانند. بنابراین حدیث بازگو کننده تحولات و اندیشه های مسلمانان بود تا اینکه منعکس کننده اندیشه های پیامبر اسلام باشد و لذا آن را جعلی می دانستند. اما تا سال ۱۹۵۰ به حدیث شیعه توجه نمی شد و برای این مساله علت های مختلفی ذکر شده است. کولبرگ معتقد است که چون برخورد اروپاییان با اسلام در سرزمین های سنی نشین (ترکیه کنونی، آفریقا و اندلس و یا هند) صورت گرفت و لذا تلقی آنها از حدیث احادیث اهل سنت بود. همچنین مستشرقینی هم که به ایران آمدند بیشتر شیفته ادبیات فارسی، شعر و ادب و نوشته های اهل تصوف و صوفیه قرار گرفتند و لذا سراغ منابع حدیثی نرفتند.
درباره حدیث اهل سنت کارهای بسیاری زیادی اعم از تصحیح، چاپ و ترجمه انجام دادند و آنها بودند که فن تحقیق انجام دادند و سپس مسلمانان یاد گرفتند که باید یک کتاب را تحقیق کنند و سپس چاپ کنند. مثلا فردی به نام ووستنفلد کتاب های: سیره ابن هشام، طبقات الحفاظ ذهبی، لباب الانساب سمعانی، وفیات الاعیان ابن خلکان، مجموعه اخبار مکه را تصحیح و چاپ کرد و همچنین ترجمه هایی که انجام دادند. روبسون “الموصل الی علم الحدیث نیشابوری” را چاپ کرد. جوزف هوروفیتس جلدهای اوّل و دوم از الطبقات ابن سعد در لیدن در سال های ۱۹۰۴ م، عیون الاخبار ابن قتیبه به همراه ترجمه انگلیسی آن در سال های ۱۹۳۰ ۱۹۳۱ م، مقاله ای درباره اسناد چاپ شده در سال ۱۹۱۸ م، و شروح صحیح البخاری، چاپ شده در سال ۱۹۱۹ م در برلین را چاپ کرد. کارل بروکلمان کتابهای الوفا فی فضایل المصطفی و عیون الاخبار را تصحیح کرده و حتی کتاب دوم را برای چاپ آماده کرده بود اما ناشر شرط کرد که چون عیون الاخبار کتابی نیست که مورد استقبال شمار فراوانی قرار گیرد،
اثر دیگری که سودش فراوان تر باشد به آن ناشر تقدیم کند و لذا “تاریخ نوشته های عربی” را تألیف کرد. همچنین ونسینک راهنمایی موضوعی برای کتب مهم حدیثی اهل سنت (صحیح بخاری و مسلم، سنن ابن داوود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه، دارمی، موطأ مالک، مسند زید بن علی، مسند طیالسی، سیره ابن هشام، مغازی واقدی، طبقات ابن سعد، مسند احمد) نوشت تا به راحتی بتوان یک حدیث را پیدا کرد. در حال حاضر طلاب و دانشجویان به راحتی با کامپیوتر یک آیه را پیدا میکنند. اما قبل از اینکه کامپیوتر بیاید یکی از کتاب هایی که یک طلبه یا محقق نیاز داشت کتاب معجم المفهرس بود تا یک آیه را پیدا کند. این کار را برای حدیث انجام دادند که این کتاب را به عربی ترجمه و رشید رضا به ترجمه عربی این کتاب مقدمه نوشته و می گوید اگر این کتاب در دست من بود در سه چهارم عمرم صرفه جویی می شد. اما به حدیث شیعه خیلی کم توجه می کردند.
به عنوان نمونه ادوارد فندایک در کتاب اکتفاع القنوع بما هو مطبوع (حدود ۱۸۷۰) که در ایران توسط آیت الله مرعشی نجفی مقدمه زده و چاپ شده است درباره شیعه می گوید: “شیعه دوست ندارد که شما به آنها بگویید شیعه بلکه خودشان را علوی می نامند. صحاح السته را در حدیث قبول ندارند بلکه پنج مجموعه دیگر غیر از صحاح السته دارند که تأیید میکند که چقدر با تشیع نا آشنا بودند و احتمالا ایشان با شیعیان یا علویان ترکیه یا سوریه برخورد کرده بود. این پنج کتابی که از نظر او برای شیعه مهم هستند شامل کتاب الکافی لابی جعفر که برای کلینی است، کتاب من لا یستخرزه الفقیه، التهذیب شیخ طوسی، نهج البلاغه سید رضی و همچنین کتاب حیات القلوب می باشد.
اولین کتاب در مورد حدیث ازسوی غربی ها ترجمه حیات القلوب علامه مجلسی است که جیمز مریک به انگلیسی ترجمه کرده و تحت عنوان “زندگی و دین محمد آنگونه که در حدیث شیعه حیات القلوب آمده” توسط انتشارات بوستون در سال ۱۸۵۰ منتشر کرده است.
مویر اسکاتلندی هم سخنی در مورد مجامع حدیث شیعه دارد می گوید: “شش کتاب اصلی اهل سنت در زمان عباسیان تدوین شد و چهار منبع اصلی شیعیان از آن متاخر بودند که به طور غیر قابل قیاسی کم اعتبارتر از منابع اهل سنت هستند. زیرا هدف آنها اثبات امامت علی و فرزندان او است”. در حالی که محتوای کتب اربعه ما اصلا غیر از آنچه که در بخش اصول الکافی آمده است اصول دین است و در صدد اثبات امامت نیست که این امر نشان می دهد مویر اصلا اطلاعاتی از حدیث شیعه نداشته است.
بعد از مویر ایگناز گلدزیهر در آثارش کم و بیش به حدیث شیعه توجه کرده است اما به خاطر برخی از احادیثی که در کتب شیعه است کل حدیث شیعه را تضعیف کرده است و می گوید در حدیث شیعه افرادی هستند که احادیث ضعیف دارند. او به چند مطلب برای ضعیف تر دانستن حدیث شیعه اشاره می کند. چون ایشان کل حدیث مسلمان را ساخته و پرداخته قرن دوم و به خاطر گروه بندی ها و فرقه بندی ها می دانسته است و لذا احادیثی که ما درباره امام علی علیه السلام و فضائل ایشان داریم ایشان می گوید چون گروه بندی بوده است بنی امیه در مقابل شیعیان حدیث جعل می کردند و شیعیان در مقابل آنها شروع به فضیلت گویی و فضیلت سازی برای امام خودشان کردند.
یکی از ادله او این است که افراد معمری که عمر طولانی داشتند و در منابع روایی ذکر شدند از امامان حدیث جعل می کردند. ما چون احادیثی از این معمرین داریم پس کل حدیث پایه ندارد و بر باد است و از یک فردی به نام رتن/رطن بن عبدالله الهندی نام می برد که در سال ۶۳۲ هجری فوت کرده و گفته شده که در برخی از غزوات پیامبر اسلام همراه او بوده است و با تمسک به این ادله واهی که ممکن است یکی دو حدیث ضعیف از ایشان در منابع روایی ما ذکر شده باشد به نقد حدیث شیعه پرداخته است.
نمونه دیگر اینکه ادوارد براون مستشرق معروف و ایران شناس در کتاب یک سال در میان ایرانیان هرچند از زبان کسی ولی خود نیز نفی نکرده و نقل می کند که “جامع ترین کتاب های حدیثی نزد شیعه یکی معراج السعاده و دیگری بحارالانوار است که در پانزده یا شانزده جلد است و نوشته جلال الدین حسن بن یوسف بن علی حلی ملقب به علامه است”. بنابراین، او کتاب بحار الانوار را منتسب به علامه حلی می کند که نشان می دهد چقدر اطلاعات اندکی داشته است.
از سال ۱۹۵۰ به بعد کنفرانسی در فرانسه به عنوان شیعه شناسی برپا می شود که در آن شهید صدر و سیدحسین نصر به عنوان عالمان شیعه شرکت می کنند که گفته شده است این کنفرانس آغاز مطالعات شیعه در غرب می باشد. بعد از این آثار هانری کربن در غرب منتشر می شود باز شیعه مطرح می شود و بعد از اینها انقلاب اسلامی رخ می دهد. نام انقلاب اسلامی که به رسانه ها می روند مطالعات شیعه اوج می گیرد. برخی از مراکز می خواهند که درباره شیعه و مبانی و اندیشه ها و آثار و منابع آنها که موجود است آشنایی داشته باشند. در اینجا افراد معروفی مثل ویلفرد مادلونگ، اتان کلبرگ، هاینس هالم، پل واکر، یوری روبین، محمدعلی امیر معزی که ایرانی هستند و در فرانسه تحقیق می کنند، موجان مومن که ایشان هم متولد تبریز هستند و کتاب شیعه شناسی معروفی نوشتند که به عنوان منبع درسی مورد استفاده قرار می گیرد، رابرت گلیو، اندرو نیومن، نجم حیدر و افراد مطرح دیگر در شیعه شناسی به مطالعه تشیع پرداختند. لذا می بینیم مهم ترین افرادی که درباره شیعه کار کردند هم اکنون زنده هستند.
درباره حدیث شیعه یکی از افرادی که بسیار کار کرده و آثار متعددی دارند اتان کلبرگ است از دانشگاه عبری اورشلیم اسرائیل که به شیعه شناسی مشغول است. آن چه مربوط به بحث ما درباره حدیث دو مقاله است که با فاصله بیست سال به حدیث شیعه پرداخته است که هردو به تاریخ و منابع حدیث شیعه پرداختند که بسیار مهم می باشد.
از دیگر محققان که به حدیث شیعه پرداختند دکتر اندرو نیومن ساکن اسکاتلند که آثار متعددی درباره صفویه، اخباریان و کتاب الکافی دارد. کتاب “شکل گیری تشیع دوازده امامی، گفتمان حدیثی میان قم و بغداد” و یک مقاله ای است با عنوان “بین قم و غرب، مسئله غیبت در دیدگاه کلینی و نعمانی”. گفتیم که یک پایه بحث ما جامعه شناسی معرفت است و بخش دیگر مطالعات حدیث غرب. یکی از نمونه هایی که یه این شکل حدیث شیعه را مطالعه کرده همین کتاب گفتمان شکل گیری اندرو نیومن است. در این کتاب او معتقد است که جوامع حدیث شیعه در یک بستر تاریخی اجتماعی شکل گرفته است. یعنی ایشان می خواهد عوامل موثر بر تفکر کلینی و همچنین نویسندگان کتاب های دیگر را بررسی کند. چه عوامل اجتماعی باعث شد کلینی این کتاب را بنویسد و چرا کلینی این احادیث را انتخاب کرد در حالی که در برخی منابع ذکر شده که کلینی سه برابر آن چه که در الکافی آمده است حدیث داشت. چه اینکه این سخن درباره صدوق هم صادق است. شیخ صدوق هم آن احادیثی که خودش قبول داشت در کتابش جمع کرده است.
برخی از محققین می گویند که آن موقع فقه، فقه روایی بود. یعنی اگر از کلینی سوالی میشد ایشان حدیثی را که مطابق رأی خودش بود یا خود درست می دانست را ذکر می کرد. شیخ کلینی فتوا نمی داد. یعنی از منابع استنباط نمی کرد که مثل فقهای کنونی فتوا بدهد. بلکه حدیثی را ذکر می کرد. اگر کسی از شیخ کلینی درباره یک مسئله فقهی سوالی می کرد ایشان حدیثی را ذکر می کرد که اگر همان سوال از شیخ صدوق پرسیده میشد چه بسا حدیث دیگری را ذکر می کرد. یعنی ممکن است در یک بحث در یک سوال حدیثی را که کلینی قبول دارد متفاوت باشد از حدینی که شیخ صدوق قبول دارد و به خاطر این بود که مبانی و اندیشه آنها فرق داشت. بنابراین فتوا نبود و یا فتوا با لسان روایات بود. این را ما قبول داریم که کلینی آن احادیثی را که خودش قبول داشت را در الکافی جمع کرد و همچنین شیخ صدوق.
نیومن می گوید شیخ کلینی چرا این احادیث را جمع کرد؟ نیومن معتقد است وقتی ما احادیث کلینی را با وسائل الدرجات و همچنین محاسن برقی مطالعه و مقایسه می کنیم می بینیم که هر یک ازآنها تحت فضا و عوامل اجتماعی که در آن زندگی می کردند احادیث را جمع کردند. یعنی آن طور نبوده که کلینی یک مبنای رجالی داشته باشد. یک دسته از احادیث را صحیح بداند و بدون توجه به محتوای احادیث آنها را در کتاب خودش جمع کند. بلکه شیخ کلینی توجه می کرد به محتوای روایات. سند روایات را هم در نظر می گرفت. اما نیومن می گوید گاهی می بینیم که سند روایت ضعیف است و کلینی آن را در کتاب خودش آورده است. بنابراین، یکی از پایه های نظریه نیومن این است که مجامع روایی محصول گرایش ها و وقایع حاکم بر زمان هستند. این شرایط اجتماعی هست که کلینی را سوق داده است تا دسته ای از روایات را در کتاب خودش جمع کند و فضای اجتماعی و جوی که برقی در آن زندگی می کرده است او را سوق داده که دسته دیگری از روایات را جمع کند و همچنین بصائر الدرجات را .
دوم در جمع آوری حدیث مبنای ذهنی و احساس نیاز ملاک بوده نه صحت سند. ایشان میگوید که آن طور نیست که کلینی صرفا به اسناد نگاه کند هر حدیثی که سندش مطابق آنچه که ایشان فکر می کند هست در کتاب خودش آورده باشد. در صورتی که به محتوا و متن حدیث هم نگاه می کرد و اگر متن آن را قبول داشت میاورد. لذا ممکن است سند حدیث ضعیف باشد ولی در الکافی آمده باشد.
سوم تأثیر خردگرایی قرن چهارم بر کلینی در دوره ای از روایات باطن گرایانه در منابع شیعه بود. کلینی در واکنش به خردگرایی بغداد این روایات را جمع کرده است. ایشان معتقد است که کلینی ۲۰ سال در بغداد بوده است که مسئله ای هست که اکنون محققین بر روی آن حرف دارند که آیا کلینی کتاب الکافی را در بغداد جمع کرده است یا نه. برخی ازمحققین همچون دکتر حسن انصاری و امیر معزی معتقدند که کلینی نهایتا دو سال در بغداد بوده است. اما از برخی منابع کهن ما ذکر شده است که کلینی ۲۰ سال در بغداد بوده است. برخی اشارات و گزارشات تاریخی که درباره روایت های الکافی در قم و ری وجود دارد نشان می دهد که شاگردان کلینی در شهر ری قبل از سفرش به بغداد این کتاب را از او اخذ کرده بودند. بنابراین این مبنا زیر سوال است. ولی برای نظریه نیومن این خیلی مهم است که الکافی کلینی در بغداد شکل گرفته باشد.
ازمبانی دیگر نیومن این است که قم فضایی یکدست حدیث گرا داشت و علمای بغداد فضایی یکدست عقلگرا داشتند و این عقلگرایی بغداد در مقابل حدیث گرایی و نص گرایی قم بود. او با عبارات مختلف در کتاب خودش توضیح می دهد که یک عالم تحت تأثیر فضای اندیشه حاکم بر شهری است که در آن زندگی می کند.
مبنای دیگر، احتیاط اهل قم نسبت به نواب اربعه است. ایشان می گوید که کلینی چون ۲۰ سال در بغداد بوده است آن ۲۰ سال مصادف با غیبت صغری است. شیخ کلینی همزمان با غیبت کبری فوت کرده است. و اگر بپدیریم که ۲۰ سال در بغداد بوده است آن مدت همزمان با نواب اربعه بوده است. از سوی دیگر کلینی در الکافی حدیثی از نواب اربعه یا یکی دو حدیث بیشتر نقل نمی کند و اسمی از نواب اربعه اصلا نمی آورد که نیومن معتقد است کلینی خیلی موافق با نواب اربعه نبوده است.
نیومن معتقد است الکافی واکنش مکتب قم بود در مقابل با خردگرایی مکتب بغداد. ایشان می گوید اینکه کلینی کتاب خود را با مبحث عقل و جهل آغاز میکند این نه به خاطر این است که عقل برای او اهمیت داشته اشت و قصد داشته که شیعه را ترغیب به عقل گرایی کند یا از عقل تمجید کند. بلکه مفهوم عقل در نزد کلینی خردگرایی نبوده و چیز دیگری بوده است. دوما آنچه که درباره عقل در این احادیث آمده است برای تقیید زدن و محدود کردن عقل است نه تعریف و تمجید از آن. او می گوید که این ۳۴ حدیث که در ابتدای الکافی آمده است نکوهش آشکار او نسبت به عقل است و مخاطب این احادیث علمای عقل گرای بغداد هستند که میخواهد آنها را از عقل گرایی به دور کند. همچنین یکی از مقدمات بحث ایشان این است که کلینی مخالف با اجتهاد است. چون از دیدگاه نیومن کلینی می گوید که اجتهاد، فقه، فقه استدلالی برآمده از فرهنگ و علوم اهل تسنن است. از دیدگاه نیومن کلینی مایل نیست که شیعه به این سمت کشیده شود. همچنین نیومن تصریح می کند که حدود ۲۰۰ روایتی که در باب کتاب توحید الکافی هست این ها هم در مخالفت عقل گرایی هستند.
از نظر حجت الاسلام و المسلمین مداحی برآیند نوشته های نیومن این است که اولا کلینی با صفار و با برقی در بصائر الدرجات اختلاف مبنایی داشتند. در بصائر الدرجات احادیث مربوط به فضیلت امامان برجسته شده است. اما در الکافی کلینی احادیثی درباره امامان و فضیلت آنها را یا نیاورده و یا در بخش های مختلف منتشر کرده که خیلی برجسته نباشند. بنابراین، کلینی با چند دیدگاه مخالف بود. اولا اینکه ایشان معتقد بود که ظهور امام بسیار نزدیک خواهد بود و درباره مسئله نواب یا نواب اربعه حضرت تشکیک داشت یا بی اعتنا بود که در کتاب خود نیاورده است. بحثی هم در میان علما شیعه وجود دارد که آیا الکافی به نواب اربعه عرضه شده است یا نه. و برخی هم در دوره اخباریون به اشتباه درباره کافی نقل کرده اند که بر روی برخی نسخه ها که در قم چاپ شده است وجود دارد که کلینی الکافی را به نواب اربعه و از طریق آنها به امام زمان عرضه کرده باشد و ایشان فرموده باشند که “الکافی کاف لشیعتنا”. در حالی که اصلا مبنای تاریخی ندارد. این سخن حدیثی هست که مربوط به تفسیر حروف مقطعه قرآن است که به نظر می آید (ک ح ع ص) در آنجا امام می فرماید کاف کاف لشیعینا. این حدیث درباره شرح آن حروف مقطعه است که در دوره اخباریون مطرح کردند که برای الکافی گفته شده است. در دیدگاه نیومن کلینی اصلا اعتنایی به نواب اربعه نمی کند و چه بسا به این معتقد نیست.
این یک نمونه از مطالعاتی بود که یک منبع روایی را به عنوان برایند یک فضا و جو اجتماعی می داند و با ادله و تبیین مختلف توضیح می دهد که این کتاب برایند این فضای اجتماعی است. نمونه دیگر از نیومن درباره روایات طب اسلامی است. ایشان درباره روایات طب در منابع شیعه به خصوص بحارالانوار ایشان می گوید که در روایت اهل سنت نمی بینیم که این همه روایات طبی باشد. روایات طبی که در احادیث مسلمانان است بیشتر در منابع شیعی است تا در منابع سنی و از پیامبر احادیث کمتری نقل شده است. درحالی که شیعیان از امامان احادیث بیشتری را درباره طب نقل کردند. ایشان معتقد است که این احادیث طبی را وقتی محتوای آنها را بررسی می کنیم می بینیم که محتوای انها انطباق با طب جالینوس دارد و همان ها در این احادیث مطرح شده است. ایشان می نویسد که نقش قلب در بدن و تاثیرپذیری این احادیث از تفکر هلنیک و وفاداری برخی از این متون با طب جالینوس از آن مطالبی است که نیومن مطرح کرده و این دیدگاه را هم مورد تشکیک قرار میدهد که طب شیعه معتقد به عدم رجوع به پزشک هست. برایند کلی این مقاله این است که احادیث طبی که در بحارالانوار است مطابقت با طب چالینوس دارد. ایشان مسئله ترجمه و علومی که در دوره عباسیان منتشر شده را مورد توجه قرار داده و این ایده را مطرح می کند که این احادیث طبی برگرفته از منابع خارج از اسلام است.
نمونه دیگری که جوامع روایی ما را مطالعه کرده اند اقای کالین ترنر در کتاب “اسلام بدون خدا” است. در این کتاب ترنر از دانشگاه دورهام انگلستان به مطالعه علامه مجلسی و بحارالانوار پرداخته است. او به همراه لوفت پل ویراستار کتاب شیعه شناسی از سری کتاب های اسلام شناسی انتشارات راتلج است. کتاب شیعه شناسی در چهار مجلد حاوی مقالات متعددی از مستشرقان و شیعه شناسان معروف از جمله مادلونگ، کلبرگ، مانتگموری، باکلی، فرهاد دفتری، امیر ارجمند، نیومن، اشر، میکدمورت و دیگران درباره تشیع و فرق آن منتشر شده است. ایشان معقتد است بحارالانوار برآمده از دوران صوفیان و تحت تأثیر آن دوره بوده است.
این استاد جامعه المصطفی معتقد است که نگاه شیعه شناسان غربی کاملا متفاوت است با نگاهی که ما در جوامع شیعی داریم. درباره علامه مجلسی بسیار سیاه نمایی شده است. آثاری که درباره علامه مجلسی وجود دارد تقریبا بدون استثنا در ذم و مذمت و سیاه نمایی ایشان و آثارشان پرداخته اند. ترنر در کتاب “اسلام بدون خدا” معتقد است که علامه مجلسی در بحارالانوار چند کار کرده است. اولا احادیث بسیار ضعیف را جمع کرده است. دوما علامه بسیاری از احادیث را به نفع صفویان دست برده است. سوما احادیث درباره انتظار و عدم قیام و عدم واکنش در برابر حاکمیت را در بحار جمع کرده است چون طرفدار صفویان بوده و نمیخواسته که حرکتی علیه انها صورت گیرد و حتی گاهی احادیث را به نفع صفویان تفسیر کرده است. مثلا ایشان گفته اند که گروهی از شرق قیام می کنند و عدل و داد می گسترانند. ترنر می گوید که علامه گفته که اینها صفویان هستند. بنده که رجوع کردم دیدم علامه به عنوان احتمال این را نقل می کند. ولی ترنر احتمال علامه را نقل نمی کند و می گوید که علامه به عنوان نظر این را عنوان کرده است. بنابراین، کالین ترنر کتاب بحارالانوار را برایند این فضای اجتماعی می داند و این احادیث را متاثر از اخباریان از یک سو و متاثر از قدرت حاکم از سوی دیگر در کتاب خودش جمع کرده است.
نمونه های دیگری از راینر دورمن وجود دارد که شبیه کالین ترنر مقاله ای دارد که برعکس بر تاثیر بحارالانوار بر جامعه شیعه این مسئله را مطالعه کرده که می توانیم در غالب جامعه شناسی معرفت بدانیم و اثار رویز ویلوزنی که درباره کتاب محاسن مطالعه کرده و پایان نامه و مقالات متعددی درباره آن منتشر کرده است. ایشان را هم میتوان برخی از اثارش را در این حیطه بدانیم که در جایی نوشته است که بخشی از محاسن الاشکال و القرائن برگرفته از کتاب های اندرزهای زرتشتیان است. و همچنین آثار امیر معزی. آثار و کتاب های خالد سینداوی است که درباره کرامات امامان و مخصوصا نقش شیر که در احادیث ما مطرح شده است. ایشان معتقد است که جایگاه شیر در فرهنگ ایرانی به عنوان سلطان و قدرت و حاکم شناخته می شود و به خاطر غرور و زیبایی که داشته مطرح شده است و همچنین شیعیان در زمان بنی امیه تحت فشار بودند و دوست داشتند مفاهیم ایده آل گرایانه خود را مطرح کنند و یک نقطه امید داشته باشند. لذا این احادیث در منابع شیعه مطرح شده است که نیاز به مطالعه و نقد بررسی دارد.
در پایان مرتضی مداحی افزود: نتیجه گیری کلی این می تواند باشد که این محققان بر اساس جامعه شناسی معرفت این مفاهیم، ایده ها و منابع را برایند و تولید و متأثر از جوی که در آن زندگی می کردند می دانستند. در آخر امیدوارم که مباحث مطرح شده برای ایده پردازی برای دانشچویان و محققین مفید بوده باشد.