متقن ترین نظر در باب هیولا، اخراج هیولا از قاموس فلسفه است 

به گزارش شبکه معالم، آیت الله غلامرضا فیاضی، رئیس مجمع عالی حکمت اسلامی، در نشست بررسی جایگاه و نقش علامه مصباح یزدی در فلسفه اسلامی معاصر، که توسط گروه آموزشی فلسفه و کلام اسلامی مرکز تخصصی آخوند خراسانی برگزار شد، به بررسی نقش مرحوم آیت الله مصباح در یکی از مسائل مابعد الطبیعی معاصر، با تمرکز بر «تبیین جایگاه هیولا بنابر قول اصالت وجود» پرداخت.

وی بیان داشت: حضرت علامه مصباح از معدود اساتیدی بودند که در مسائل فلسفی آنچه برایشان مهم بود همان روش فلسفی‌ای بود که باید بر اساس تعقل و استدلال برهانی مطالب را ارائه کرد و به آن معتقد شد. بر همین اساس بسیار محققانه در مسائل فلسفی وارد می‌شدند و با شجاعت خاصی در این مسائل اظهار نظر می کردند. اساتید فلسفه نسبت به نظرات خاص ایشان در مابعدالطبیعه و الهیات به معنی الاخص استحضار دارند. یکی از آن مسائل که برای یک متعلم فلسفه هضمش مشکل است، این است که کتب فلسفه معمولا حرف مشائین را مطرح می کنند که معتقدند جسم یک جوهر است مرکب از دو جوهر، یعنی هر جسمی دو جزء خارجی دارد  و ترکیب حقیقی از اجزای خارجی منحصر است در ترکیب از ماده و صورت یا ترکیب از هیولا و صورت جسمی. در عصر حاضر مرحوم الهی قمشه‌ای و استاد شهید مطهری و مرحوم علامه محمدتقی جعفری به هیولا معتقد نبودند و حضرت استاد آیت الله مصباح هم به صورت بسیارعلنی آن را انکار می‌کردند.

استاد موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در ادامه افزود: مشائین معتقد بودند جسم مرکب از دو جوهر است  یک جوهر که قوه محض است و جزء دیگر حقیقت جسمیت است و یکی از دلایل ده‌گانه این مدعا برهان قوه و فعل ابن‌سینا است که گفته می‌شود اجسام فعلیتی دارند که امری جوهری سه بعدی است. و هر جسمی به دلیل اینکه قوت دارد و قابلیت دارد باید یک جوهر دیگر هم باشد که این قابلیت مربوط به آن باشد. زیرا قوه و قابلیت ملازم است با نداشتن و فقدان مَقویٌّ علیه. در حالی که فعلیت ملازم با وجدان است؛ و وجدان و فقدان ملکه و عدم است و نمی‌شود این دو در موضوع واحد جمع شود. لذا باید آنچه که فعلیت ابعاد ثلاثه را دارد،جوهر ثلاثه یک حقیقت خارجی باشد و آنچه که قوه در آن است حقیقت دیگری باشد. لذا جسم دارای دو جزء خارجی است، یک جزء هیولا و یک جزء هم صورت جسمیه. هیولا چون قوه محض است و موجود بدون فعلیت نمی‌شود، همیشه نیاز دارد تحت پوشش صورت باشد و صورت هم برای تشخص خودش به یک ماده نیاز دارد. ملاصدرا به این استدلال‌های ده‌گانه در اسفار پاسخ داده و در این استدلال فرموده وجدان هرچیز با فقدان خود آن چیز ملکه و عدم ملکه است و جمع‌شان ممکن نیست، اما اینجا که فعلیت ابعاد ثلاثه است، این قوه‌ی همان فعلیت نیست؛ پس چه اشکال دارد که یک موجود باشد که هم فعلیت ابعاد ثلاثه را داشته باشد و هم قوه‌ی صور نوعیه و اعراض را داشته باشد.

 وی افزود: یک نظر، نظر مشائین است که ادله‌اش مخدوش است و امروز کسی از فلاسفه ما به آن معتقد نیست.

نظر دوم مربوط به سید سند (مرحوم صدرالدین دشتکی) است که می‌گوید: جوهری داریم به نام هیولا و جوهری داریم به نام صورت جسمیه. این‌ها دو جزء خارجی نیستند، بلکه یک وجود است که هم هیولا و هم صورت جسمیه و هم صورت نوعیه به آن موجود است. یعنی برخلاف مشائین که این دو وجود را دارای جود خارجی می‌دانستند و این دو را مرکّب به ترکیب انضمامی می‌دانستند، سید سند گفت دو جوهر داریم، هیولا که حقیقت‌اش همان قوۀ محض است و صورت جسمیه که آن هیولا را پوشش می‌دهد؛ اما هر دو یک وجود دارند و صورت نوعیه هم به آن موجود است و سایر اعراض نیز.

جناب آخوند صدرالمتالهین هم همین نظر را دارد. هیولا و صورت جسمیه و صورت نوعیه و همه اعراضِ یک صورت جسمیه همگی به یک وجود وارد است. زیرا تا قبل از آخوند-مشائین- معتقد بودند اعراض دو دسته‌اند، یک دسته اعراضی که محمول بالضمیمه اند با جوهر، مثل کیف؛ و دسته دیگر از اعراض هم به عین وجود موضوع موجود هستند، مثل اضافه، در اینجا دیگر ضمیمه‌ای در کار نیست، بلکه اضافه خارج محمول است. اما ملاصدرا گفت همۀ اعراض از شئون جوهر‌ و خارج محمول‌اند. شئون هم در زبان ملاصدرا و در اصطلاحات ملاصدرا یعنی معانی که موجودند به عین وجود ذی شأن. لذا از نظر ملاصدرا نه تنها هیولا و صورت به یک وجود موجودند، بلکه هیولا و صورت جسمیه و صورت نوعیه و همه اعراض آن جسم همه به یک وجودند.

بعد از ایشان علامه طباطبایی قائل شد به اینکه ماده و صورت دو جزء خارجی هستند. در جایی که انحاء ترکیب را ذکر می‌کنند، می‌فرمایند یک ترکیب داریم از اجزای خارجی و آن ترکیب از ماده و صورت است. یک جزء خارجی داریم به نام هیولا و ماده، و یک جزء خارجی دیگر داریم در جسم به نام صورت جسمیه. ملاصدرا می‌گوید این دو به وجود واحد موجودند، اما علامه طباطبایی می‌گوید ترکیب این دو اتحادی است ولی به وجود واحد موجود نیست. اتحاد در زبان ملاصدرا به معنای عینیت است کما اینکه گاهی به این تصریح کرده و می‌گوید این دو جزء، دو جزء تحلیلی‌اند ولی علامه طباطبایی می‌گوید این دو، دو جزء خارجی‌اند اما اتحاد دارند. پس اتحاد در اصطلاح علامه طباطبایی به این معنی نیست که عین هم‌اند، بلکه به این معنی است که یکی تحت پوشش دیگری است. ایشان می‌فرمایند فقط یک ترکیب حقیقی از اجزای خارجی داریم و آن ترکیب از ماده و صورت است و اتحاد حقیقی پیدا می‌شود.

اما آیت الله مصباح می‌فرماید: هیولا حرفی نامعقول است زیرا هیولا جوهری است که قوه است و هیچ فعلیتی ندارد و چنین موجودی معنا ندارد در خارج وجود داشته باشد. قوه به معنای استعداد و قابلیت در اجسام است، اما در حقیقت از عوارض صور نوعیه است. استعداد و قابلیت  یک امر حقیقی است و آن موجود است به عنوان یک عرض، نه اینکه یک جوهری باشد به نام هیولا که یک امر نامعقول است. جسم مرکب از جسم و صورت نوعیه است که البته اعراضی دارد.

محل نظر آن است که حضرت علامه مصباح هیولا را از قاموس فلسفه خارج می‌کند. به این دلیل که مگر می‌شود موجود باشد اما فعلیت نداشته باشد؟ چون وجود مساوق با فعلیت است، بنابراین هیولا واقعیت ندارد. آن چه داریم جسم است با صورت نوعیه‌ای که دارد و آثاری که برای آن صورت نوعیه است.

به نظر می‌رسد متقن‌ترین نظر همین نظر حضرت استاد مصباح است. این‌ها همه با قطع نظر از نظریه حرکت جوهری است برای اینکه هیولا خواستگاه‌اش تغیرهای در جوهر است. سه تفسیر است برای تغییرهای جوهری، یک تفسیر، تفسیر مشائین است که معتقدند  به کون و فساد، یعنی صورت از بین می‌رود و صورت جدیدی پدید می‌آید. منظور از کون و فساد این است: تَکوّن صورتی در روی ماده به نام هیولا، بعد از فساد صورت قبلی.

تفسیر دوم تفسیر عرفا است که می‌گویند: همۀ عالم اعراض هستند و جوهر فقط خداست و همۀ موجودات عالَم اعراض هستند و اشاعره می‌گویند اعراض بقا ندارند زیرا اگر بخواهد بقا داشته باشد باید قیام عرض به عرض باشد که این محال است. بنابراین همه موجودات عالم اعم از مادی و مجرد همان لحظه که موجود می‌شوند معدوم می‌شوند اما خداوند مثل همان را انشاء می‌کند که نام این تجدد امثال است. تجدد امثال، حرکت نیست، بلکه عبارت است از نابودی یک شیء بتمامه و ایجاد شدن مثل او بتمامه در جایگاه او.

نظر دیگر حرکت جوهری است، یعنی همه تغیرهایی که در اجسام است حرکت است و همان موجود قبلی دارد امتداد پیدا می‌کند، یعنی وجود قارّ نیست و دیگر جایی برای هیولا نمی‌ماند زیرا هیولا را مشاء نیاز داشت تا بین گذشته و آینده وحدت برقرار کند. تمام موجوداتی که تغییر می‌کنند مثل خطی است که روی آب حرکت می‌کند و یک وجود ممتد و غیرقارّ است. لذا اگر کسی اینطور قائل شد دیگر ضرورتی نمی‌ماند برای هیولا.

دیدگاهتان را بنویسید