حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن ربانی بیرجندی، مدیر گروه فقه و مبانی اجتهاد مرکز تخصصی آخوند خراسانی و از اساتید و نویسندگان برتر این حوزه در گفت و گویی به مرور زندگینامه خود پرداخته وو توصیههایی به طلاب علوم دینی داشته است که متن این گفت و گو در ذیل آمده است:
در کتاب فرهنگنامه انصار و واژگان گازاری و در کتاب فرهیختگان خراسان جنوبی، درمورد خودم مقداری نوشتهام. من در سال ۱۳۴۳ در روستای گازار از توابع بیرجند متولد شدم و خانواده پدری و اجدادم همه از علما و عالمان طراز اول جنوب خراسان بودند. مرحوم پدرم از شخصیتهای بزرگی بود که اجازهنامههایی از بزرگان داشت و این اجازهنامهها را در کتاب فرهیختگان چاپ کردیم؛ پدرم از شاگردان برجسته مرحوم آیتالله شیخ محمدباقر گازاری (از شاگردان برجسته میرزای شیرازی که در سال ۱۳۵۳ فوت کردند) بود.
مرحوم پدرم مرد بسیار موجهی در بیرجند بود و خیلی حکایات مفصلی از نفوذی که در شهرستان داشته، نقل میکنند. در زمان رضاشاه که بر روحانیان خیلی سخت گرفتند که باید خلع لباس شوند، ایشان با امتحانی که برای وزارت معارف دادند، باعث شدند سه نفر از بیرجند (خودشان، مرحوم آیتالله تهامی و مرحوم آیتالله آیتی) از خلع لباس معاف شوند، یعنی مجوز پوشیدن لباس روحانیت داشتند.
چون در شهر بیرجند زندگی خیلی سخت شده بود برای اینکه راحتتر باشند ازدواج کردند و در خود گازار ماندند. ایشان در آنجا خیلی با سعهصدر برخورد میکردند و در خاطر دارم همیشه شیعه و سنی به خانه ما میآمدند و رفتوآمد با پدرم داشتند و حتی نزاعهای محلی را با کدخدامنشی و با نفوذی که داشتند، حل میکردند و خیلی نادر اتفاق میافتاد که در دورهای که در آن محل بودیم بشنویم کسی با وجود ایشان، به دادگاه مراجعه کند.
من یک سال زودتر به مدرسه رفتم و با قبولی در امتحانات از سال دوم شروع کردم و برای راهنمایی به بیرجند آمدم. مدرسه علمیه معصومیه، این طرف خیابان و مدرسه هادوی مرحوم آیتالله شیخ هادی هادوی (که در بیرجند مرد بسیار مهمی بودند)، طرف دیگر خیابان بود و من، هم راهنمایی و هم طلبگی را با هم میخواندم.
نکتهای از مرحوم آیتالله عارفی در کتاب فرهیختگان آوردم که در درس اخلاق تأکید کرد: طلبه باید طبع بسیار بلندی داشته باشد و با طبع بلند رشد کند و اینگونه نباشد که هرکسی دست در جیبش کند تا سیگارش را دربیاورد، ما فکر کنیم میخواهد به ما پولی بدهد.
مادرجان از ناحیه من ناراحت نباش، چون من رئیس شدم
بعد از پیروزی انقلاب اوضاع دگرگون شد و ما به مشهد آمدیم. در اینجا ابتدا در مدرسه مرحوم آیتالله سیدعباس سیدان شروع به تحصیل کردم. روزی ایشان برای بازدید از مدرسه، آمدند و دخمهای در دیوار بود که درش را هرچه تکان دادند باز نشد، بالاخره با چاقو و… باز شد و خاکی به زمین ریخت. ما خاکها را جمع کرده و بیرون بردیم. این دخمه را تمیز و جارو کردیم و کلیدی برای این دخمه پیدا کردیم تا درِ آن بسته شود. بعد از دو یا سه روز ایشان مجدد تشریف آوردند و چند کتاب با قطر کوچک رقعی آوردند و داخل این دخمه گذاشتند و کلیدش را به من دادند و گفتند: تو مسئول کتابخانهای! هرکسی کتاب خواست به تو مراجعه کند؛ که من خیلی خوشحال شدم از اینکه این مسئولیت را به من دادند. بعد از آن یک هفته در فکر بودم که چطور به خانواده اطلاع دهم، تا اینکه شب آخر در نامهای نوشتم: مادرجان از ناحیه من ناراحت نباش، چون من رئیس شدم.
سال بعد به مدرسه آیتالله موسوی نژاد رفته و شروع به تحصیل کردم. کتابی بهعنوان سنتهای کهن حوزه نوشته ام که در آن حدود ۱۵۰ صفحه را درمورد مدرسه موسوینژاد آورده ام و در واقع روش درسی ایشان را توضیح دادم که روش بسیار با قاعدهای است و الان انسان میفهد که نگرش جهانی داشته و از سنتهای کهن کمک گرفته و مشخص میکند خیلی از روشهایی که الان در دانشگاه مرسوم شده (البته باز هم نمیتوانند آنگونه که باید و شاید اعمال کنند) در حوزههای ما مرسوم بوده و اعمال میشده است.
کمکم به درسهای سطح بالاتر آمدم ولی از همان اول تدریس میکردم و سه درس در روز داشتم. البته به عقیده من تدریس زیاد انسان را از پیشرفت خودش باز میدارد و من در آن دوره به لحاظ اینکه درسهای خیلی گوناگونی را مطالعه، تحقیق و تفحص میکردم سطح علمی قوی داشتم و از ابتدا درسهای متعددی برداشتم.
زمانی که شرح لمعه را تدریس کردم ۱۵۰ نفر شرکت میکردند. وقتی مدرسه آقای موسوینژاد شلوغ شد به مدرسه سلیمان خان آمدیم و بعد که آنجا خراب شد به مدرسه امام صادق(ع) آمدیم، ولی همزمان درس هم میخواندم و اولین مقاله را زمانی نوشتم که شرح لمعه را تدریس میکردم (قبل از سال ۷۲) که این جزو علمیترین مقالات من است؛ مقاله بسیار مفصلی برای کنگره مرحوم آقا جمال خوانساری بود.
در سال ۷۲ به مدرسه امام صادق(ع) آمدم و رسائل و مکاسب شروع کردم و پنجشش دوره رسائل و مکاسب و سه دوره کفایه گفتم و بعد کم کم درس خارج را شروع کردم. همان جا بود که من با آقای دکتر صالحی (که وزیر ارشاد بودند) آشنا شدم چون ایشان نیز به همان مدرسه میآمدند؛ بعدها ایشان مسئول دفتر تبلیغات شده و مرا بردند و در مقالهنویسی و گزارش و… دخیل کردند و مرتب برای مجله مقاله نوشتم و تقریباً روش نویسندگی را یاد گرفتم.
ایشان از من خواستند و دستور دادند که مباحث قرآنی را برای دفتر تبلیغات بنویسم که نحو قرآن را آنجا نوشتم که این کتاب جزو بیشترین مراجعه طلبهها است ولی متاسفانه دو بار چاپ شد در شش هزار نسخه ولی هنوز هم خیلی طالب دارد. البته بوستان کتاب درصدد چاپ مجدد آن با ویراستاری جدید است و دوسه سالی است دارد روی آن کار میکند.
در همان دوره من در دانشگاه رضوی شروع به تدریس کردم، اولین کتابم نیز در دانشگاه رضوی چاپ شد (قبل از آن کتابی که گفتم) با عنوان دانش درایهالحدیث که آیتالله شانهچی ارزیاب آن بودند که تایید کردند و این کتاب هفت بار چاپ شده و سه چهار بار نیز خلاصه آن چاپ شده و من از همین جا وارد نویسندگی و نشر کتاب هم شدم.
مجموعه کتابهایی که از من منتشر شده قریب به ۶۰ عنوان کتاب است، ۴۲ عنوان را الان مؤسسه نور نرمافزار هم تهیه کرده و در بازار موجود است و کتابهای عربی و فارسی هم نوشتهام که چند مورد آن کتاب سال شده است.
یکی از کتابهای مهمی که با دوستان به سامان رساندیم «المعجم التطبیقی للعلم المباحث الاصولیه» بود که در شش مجلد توسط بوستان کتاب چاپ شد. درس اساتید حوزه مشهد از جمله آیتالله مرتضوی و آیتالله اشرفی و درس خارج و سطح مرحوم آیتالله فلسفی بزرگوار را درک کردم و همزمان تمام کتابها را نیز مفصل تدریس کردم.
فقه و اصول مقارن را مکرر تدریس میکردم و حدیث مقارن را برای شیعه و اهلسنت داشتم.
از درسهای مهمی که طالب داشته روششناسی فقهی است که حدود ۲۰ سال پیش شروع به منهج شناسی فقهای بزرگ کردم، تا الان شاید حدود ۱۵ عنوان کتاب نوشتم که در دورهای در نقل و انتقالات بنیاد پژوهشها گم شد و مجدد بازنویسی کردم و سال گذشته با نگاه و توسعه جدیدی وقت گذاشتم دوباره همه را نوشتم و اینها ۱۲ مجلد است که کارهای ویراستاری و… تمام شده و باید به بنیاد برود تا چاپ کنند.
علاوه بر نویسندگی، درس و بحث و تبلیغ را نیز در عالم طلبگی دارم و مرتب در ایام تابستان و عید به محل خودمان میروم و نمازجماعت و تبلیغ در روستا را در برنامه دارم.
تعریف رهبری از مدرسه مرحوم موسوینژاد
یکی از اساتیدی که خیلی روی من تأثیر گذاشت مرحوم آیتالله موسوینژاد بود که من از ایشان آموختم که آدم باید در یک کار متمرکز باشد و خیلی به کارهای دیگر نپردازد ومن متأثر از این موضوع بودم.
به خاطرهای از آیتالله العظمی خامنهای اشاره میکنم: ایشان به بندرعباس که رفته بودند به یکی از طلبهها، فرموده بودند کجا درس خواندی؟ که آن روحانی گفته بود در مشهد در مدرسه آقای موسوینژاد خواندم که رهبر تأملی کرده و ایستادند و گفتند: یکی از حسناتی که آقای موسوی نژاد دارند این است که فقط یک کار دارند؛ یعنی فقط مخصوص مدرسه هستند و چون فقط در مدرسه اند خیلی نتیجه خوبی داشته است.
ایشان در این دیدار به آن طلبه گفته بودند: در واقع طلبههای این مدرسه طلاب بیحاشیهای هستند و هرجا بروند خدمت میکنند و اگر کنار هم بروند حاشیه ندارند و دنبال کار خود هستند؛ منظور اینکه مرحوم موسوی نژاد خیلی به درس و بحث بها میدادند و تعطیلات بسیار اندک داشتند و دوست داشتند که زیرساخت علمی طلبه به خوبی ساخته شود.
مرحوم آقای فلسفی آنقدر معمولی بودند که خرید خانهشان را هم خودشان انجام میدادند. روزی با ایشان به میوه فروشی رفتیم و وقتی میخواستند میوه جدا کنند میوه فروش گفت: اگر بخواهی جدا کنی یک قیمت و اگر درهم ببری یک قیمتی دارد. بعد ایشان میگفتند من جدا میکنم که به شما سود برسد و حتی در صف نانوایی میایستادند و قبول نمیکردند به نوبت جلوتری بروند چون بسیار انسان افتادهای بودند.
آیتالله آقای مرتضوی نیز همین طور بودند و کارهای زندگی را خودشان به دوش میکشیدند و در عین حال درس و بحث را هم رها نمیکردند.
من به درس تفسیر میرزا جوادآقای تهرانی میرفتم. ایشان در زمانی که من به مشهد آمدم در مسجد ملاحیدر در خیابان خسروی صبحها درس تفسیر میگفتند و مدت زیادی به درس تفسیرشان میرفتم که ایشان از نظر اخلاقی شخصیت بسیار ممتاز و تأثیرگذار بود.
در کتاب «شرف صحبت جانان» که به تازگی چاپ شده از این بزرگان خاطره بیان کردهام و در کتاب سنتهای کهن نیز خاطراتی در این باب آوردهام.
بیشتر کتب من ناظر به خلأهایی است که در کتب درسی وجود دارد. وقتی بحثهایی در حوزه نیاز به تدریس دارد و میبینم در آن زمینه کتابی نیست اقدام میکنم که در آن زمینه بنویسم.
مجموعه مکتبهای فقهی و منهجها را که دارم تدریس میکنم در حال کامل کردن آن نیز هستم که به ثمر برسد و باز کتب دیگری نیز در نظر دارم؛ همزمان دوسه کتاب را در دست دارم. الان آخرین چیزی که به ذهنم آمده این است که ما دو واحد درسی در نواب بهنام مکتبهای فقهی معاصر داریم و در حال حاضر خیلی اصطلاحات آمده مثلاً فقه سیاسی، فقه پویا، فقه گویا، فقه تربیتی، فقه حکومتی و… که همه نیاز به توضیح دارد.