ما مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات داریم ولی صرفاً این پاسخها جامعه را دینیتر نخواهد کرد و به نیازها جواب نمیدهد؛ اگر رساله عملیه به ۳ جلد هم افزوده شود یا کتب اخلاقی مفصلتر را درس بدهیم، باز جامعه اخلاقیتر نخواهد شد. لزوماً از فربهشدن کتب فقهی، جامعه عاملتر و آگاهتر به احکام ایجاد نخواهد شد یا لزوماً با تصحیح کتب کلامی و استنباط گزارههای اخلاقی جامعه ما اخلاقیتر نخواهد شد و به جامعهای که صداقت و اخلاص در آن جاری باشد نخواهیم رسید؛ بنابراین سخت نیازمند حل این چالشها هستیم اما چگونه؟ پاسخ این پرسش در روش نهفته است.
علوم اسلامی دانش ساخته شده توسط متفکران علمی است تا در یک حوزه معین به یکسری شناختها دست یابند؛ به تعبیر دیگر علوم اسلامی میخواهند از طریق منابع اسلامی، آموزههای اسلامی را کشف کنند. حال سؤال این است که آیا این گزارههای کشف شده صرفاً بناست یکسری گزارهها در سطح کتابها باقی بماند یا قرار است در زندگی مردم هم پیاده شود؛ مثلاً توحید افعالی، توحید در عبودیت و احکام اجتماعی و …از منابع دینی استخراج میشوند ولی آیا همه کار این است که ما توحید را از منابع به دست آوریم و فقط بحث تاریخی داشته باشیم یا قصد داریم انسان و جامعه توحیدی تربیت کنیم؟
یا آموزه حرمت ربا که حاصل استنباط متفکران اسلامی از کتاب و سنت است؛ آیا این به معنای کشف یک رساله قدیمی و یافتن نسخه خطی است یا خیر قرار است در مناسبات اقتصادی رعایت و پیاده شود؟ یا اگر در مورد اخلاقیات همسرداری در فقه و اخلاق بحث میکنیم آیا هدف فقط افزایش یکسری اطلاعات متنشناسانه و تفسیری است یا غرض تشکیل خانوادههای اخلاقی است؟؛ بنابراین هدف علوم اسلامی شناسایی و تبیین معتبر از آموزههای اسلامی با هدف نهایی تحقق این آموزهها است. حال اگر غرض و هدف این است پس معرفتهای کلامی، فقهی، اخلاقی و تفسیری مادامی که تحقق عینی ندارند، یکسری آموزههای نظری هستند که ارزش تاریخی و متنشناسی و هرمنوتیکی دارند.
فلسفه پیدایی علوم اسلامی این است که ایمان اسلامی بر اساس حجت و فهم دقیق و معتبر از آموزههای اسلامی باشد. ایمان اسلامی ربوبیت خدا در ذهن و عاطفه و رفتار و همه ابعاد زندگی است لذا لزوماً از فربهشدن کتب فقهی، جامعه عاملتر و آگاهتر به احکام ایجاد نخواهد شد یا لزوماً با تصحیح کتب کلامی و استنباط گزارههای اخلاقی جامعه ما اخلاقیتر نخواهد شد و به جامعهای که صداقت و اخلاص در آن جاری باشد نخواهیم رسید؛ بنابراین سخت نیازمند حل این چالشها هستیم اما چگونه؟ پاسخ این پرسش در روش نهفته است.
مهمترین چالش و نقطه درگیری و دشواری در تحقق معرفت به عینیت بیرونی این است که معرفت امری ذهنی و وابسته به ذهن انسان و از مقوله معلومات انسان است و همانطور که ما نمیتوانیم از تصور آتش، آتش ایجاد کنیم از تصور و تصدیق توحید و احسان و عبادت و گذشت، صداقت و احسان و … در جامعه بیشتر نخواهد شد لذا دغدغه اصلی، ایجاد عینیت اجتماعی این فضایل و گزارهها است.
در طرف مقابل یک وضعیت مطلوب را فرض میکنیم که همان ایدهآل است و فاصله بین وضع موجود تا مطلوب، همان نیازها است بنابراین وقتی در مورد تحقق آموزههای اسلامی سخن میگوییم یک خاستگاه و وضعیت اولیه و یک وضعیت مطلوب وجود دارد و هدف از تحقق علوم اسلامی پرکردن این خلأ است.
سه ضلع کاربردی شدن معرفت
تبدیل معرفت به پاسخ و به یک نیاز مثلاً آموزههای توحیدی تغییر در جامعه ایجاد کند و آموزههای اخلاقی نیازهای اخلاقی را برطرف کند نام این تبدیل، کاربرد و کارکرد و کاربست معرفت است. پس تحقق معرفت دینی در بیرون سه ضلع دارد؛ معارف برآمده از علوم اسلامی، نیازهای ناظر به بیرون یعنی وضعیت مطلوبی که باید ایجاد شود مانند اینکه ما به جامعه عادلانه و مهربان و افراد خوش اخلاق و … نیاز داریم و کاربست یعنی ربط فلسفی بین این دو ضلع تشکیلدهنده سه ضلع تحقق معرفت دینی است.
ما وقتی در مورد تحقق آموزهها در فضای بیرونی بحث میکنیم و آرزو داریم روزی در جامعه تجلی پیدا کند همان چیزی است که امام فرمودند یعنی فقط بحث بر سر این نیست که ما احکام شرعی را بلد باشیم بلکه عینیتیافتن آن در بین مردم مهم است و اینکه مردم و جامعه به معنای واقعی اسلامی شود. پس وقتی در مورد روش تحقق معارف سخن میگوییم، کاربردیسازی همان روش است.
ابتدا باید آموزهها به تحقق نزدیک شوند و در گام دوم ما از کلیگویی باید به صورتبندی معارف بپردازیم؛ الگوها واسط بین این دو هستند لذا الگو و روش با آموزه فرق دارد مثلاً مدل از بین بردن میکروب و ویروس در محیط زندگی که با استرلیزه و سمپاشی و … رخ میدهد و این یک روش است. یا قراردادهای بانکی؛ این قراردادها، آموزهای مانند ربا نیست بلکه یک مدلی برای ایجاد ارتباط اقتصادی میان دو نفر متناسب با آن معارف است از این رو ما برای پیادهسازی این قراردادها نیازمند قانون مدنی به عنوان یک مدل هستیم تا معارف، قابلیت پیادهسازی در جامعه را پیدا کنند و جامعه اسلامی محقق شود؛ از این رو کاربردی کردن علوم اسلامی در این است که واسطه و مبدلی بتواند آموزهها را جامه عمل بپوشاند.
نیازمند فناوریهایی برای کاربردیسازی علوم اسلامی هستیم
در اینجا این سؤال ایجاد میشود که این تبدیلگری دانش به مدل و سپس ساختار و نهاد باید توسط چه کسی انجام شود؟ خود این مسئله نیازمند آزمون و خطا و یکسری ساختار است؛ البته این واسطه از جنس مدل نیست بلکه از جنس فناوری نرم است. فناوریها دانش را مجبور میکنند تا مدل برای تحقق عینی این دانش ارائه دهد، پس ما به فناوریهایی برای کاربردیسازی علوم اسلامی نیاز داریم؛ فناوری که بتواند آموزههای فقهی را به قانون و نهاد و آموزههای اخلاقی را به ارزشهای واقعی در جامعه تبدیل کند.
کاربردیسازی به مثابه روش تحقق معرفت است که میتوان این روشهای کاربردیسازی را متناسب با کارکردها توسعه بدهیم. معارف ما باید مدلی برای حل مسئله داشته باشد و فرهنگسازی و ساختارسازی کند یعنی معارف وقتی قرار است تبدیل به معرفت شود و در جامعه توزیع شوند. تولید معرفت مانند کار ساده چاپ و ترجمه قرآن و رساله عملیه نیست بلکه باید جامعه احساس نیاز به قرآن و حجاب و امر به معروف و نهی از منکر پیدا کند؛ جامعه باید نسبت به انتخاب محصولات فرهنگی گزینش کند در غیر این صورت جامعهای که احساس نیاز کند که اطلاعات حداکثری با وجود آسیب را دریافت کند دنبال ویپی ان خواهد رفت که بخشی از این مربوط به تقویت باور توحیدی و باور به آخرت و خدا و قرآن و … است.
باید مقوله تحقق معارف در جامعه ترجمان به روش کاربردیسازی علوم اسلامی متناسب با نیازها شود
اینکه متاورس باید تقویت و یا تقلیل یابد یا فارغ از فرهنگسازی، الگوهایی برای روابط بین فردی، پیادهسازی شود مانند الگوی احسان در روابط مالی، همگی نیازمند مدل است زیرا معنای ساختار حکومت، صرف ایجاد یک سازمان نیست بلکه هیئت و شاکله ارتباطی است و تمامی اینها نیازمند روش برای حل مسائل است. بنابراین باید مقوله تحقق معارف در جامعه ترجمان به روش کاربردیسازی علوم اسلامی متناسب با نیازها شود و این معارف به شکل باور و نهاد و مقررات و ساختار و سازمانها خود را نشان دهد که این امر به فناوریهای نرم نیاز دارد. فناوریهای نرم هم معرفت را به امر عینی تبدیل میکند، در اینجا این نوع فناوریها میتوانند با فناوریهای سخت هم پیوند بخورند.
پاسخ به پرسش به معنای پاسخ به نیاز نیست؛ پرسشها به خاطر نیاز شناختی ایجاد میشوند ولی همه نیازهای انسان، شناختی نیست مثلاً انسانها دوست دارند احساس رضایت از زندگی داشته باشند و علوم اسلامی باید تأمینکننده آن باشد؛ انسان نیاز به مراقبت، دوستداشتن، حس پذیرش و … دارد و کار علوم انسانی و اسلامی این است که این خلأ را پرکند وگرنه جامعهای که اصلاً نیاز به دین در خود نبیند بحث ما برای او بیهوده است.
نیازها امور واقعی هستند و وجود دارند ولی گاهی ارتقای سطح درک از نیاز، خودش یک نیاز است؛ مثلاً اگر کسی نیازی به عاطفهورزیدن و عاطفهدیدن پیدا نکند نقص دارد و باید ارتقای درک در او ایجاد شود؛ ما مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات داریم ولی صرفاً این پاسخها جامعه را دینیتر نخواهد کرد و به نیازها جواب نمیدهد؛ اگر رساله عملیه به ۳ جلد هم افزوده شود یا کتب اخلاقی مفصلتر را درس بدهیم، باز جامعه اخلاقیتر نخواهد شد. (ارائه شده در نشست علمی «کاربردیسازی، به مثابه روش تحقق معرفت» – تیرماه ۱۴۰۳)