شبکه معالم ـ رییس میز تخصصی توسعه و توانمندسازی علوم اسلامی اظهار داشت: مطالعات اسلامی یا علوم اسلامی یعنی یک شاخه یا رشتههای علمی که هدف یا ماموریتشان کشف اسلام است.
به گزارش شبکه معالم، حجت الاسلام والمسلمین مجتبی الهی خراسانی، رییس میز توسعه و توانمندسازی علوم اسلامی در پیشنشست تخصصی همایش مطالعات تربیتی، با موضوع تربیت اسلامی در کشاکش رشتهها و روش ها به تبیین مفاهیم اساسی مطالعات اسلامی و چالش های پیش روی آن پرداخت.
در ذیل خلاصه ای از مطالب مطرح شده دراین نشست تقدیم خوانندگان می شود:
در حوزه مطالعات تربیت که معمولا تربیت اسلامی مینامیم، نوعی سرگشتگی و ابهام وجود دارد که بخشی از آن به دلیل عدم ایضاح مفهومی است. مفاهیم پایه ای تربیت اسلامی چندان شناخته شده و مورد توافق نیست. بخش دیگر این ابهام به صورتبندی تحقیق در تربیت اسلامی برمیگردد که وابستگی تحقیق به اینکه تحقیق در چه دانش یا گروه دانشی و با چه روشی صورت میگیرد، مورد غفلت واقع میشود.
برخی چنین می پندارند که هم اکنون رشته ای علمی به نام تربیت اسلامی تأسیس شده که مستقل از همه علوم اسلامی و علوم انسانیِ شناخته شده است. این، یعنی مطالعات اسلامی تربیت، نه نیازمند فقه است و نه فلسفه و نه علوم تربیتی، بلکه خود، هویتی مستقل دارد . با این مفروض نادرست، پرسشهای لازم و بنیادین درباره چیستی و روش تحقیق در تربیت اسلامی مطرح نمی شود تا پاسخ داده شود؛ زیرا تربیت اسلامی موجودیتش بدون این که اثبات شده باشد مسلم انگاشته میشود. لذا در حوزه علوم انسانی هم این پرسش را مطرح نمیکنیم که مطالعات اسلامی در حوزه تربیت به کدام یک یا چند رشته از علوم انسانی مربوط است.
این عدم طرح پرسش و پاسخ، به پدیده فقر مطالعاتی منجر می شود؛ و از این رو کتب و مقالاتی که به این پرسش ها از دانش و روش می پردازد، بسیارمحدود است.
از طرف دیگر تحقیق وابسته به روش بوده و تا قبل از دهه اخیر تفطن به اهمیت روش در تحقیقات تقریبا مشاهده نمی شود. لذا پایاننامه ها و رساله هایی هم که نوشته می شود غالبا مشکل روش دارند، حال آنکه اعتبار هر تحقیق علمی به روشمندی آن است.
آیا مطالعات اسلامی در حوزه تربیت ممکن است ؟
مطالعات اسلامی در دو معنا می تواند به کار رود:
۱- مطالعات و تحقیقاتی که درعلوم اسلامی ـ به معنای اخص ـ مربوط به تربیت انجام میشوند، مانند فقه تربیت و فلسفه تربیت و … . با تصور این معنا، روشن است که مطالعات اسلامی در حوزه تربیت ممکن است زیرا تربیت هم امری انسانی است و هم جنبه ای درونی و جوانحی دارد.
۲-علومی که به معنی الاخص جزء علوم اسلامی محسوب نمیشوند، بلکه «غیرعلوم اسلامی» هستند. این دسته تنها در صورتی میتوانند مطالعاتی اسلامی انجام دهند که دو مرحله ذیل را اعمال نمایند:
مرحله نخست آن که ایدهها، فرضیهها و مفاهیمی به عنوان پیشاعلم از متون اسلامی گرفته شود و در حوزه علوم انسانی به روش همان علوم انسانی بازتولید شود.
مرحله دوم بدین صورت است که مفاهیم و تک گزارهها، خشت به خشت به حجمی برسند که اگر روی مبانی معینی استوار شوند، یک نظریه تولید شود که می شود از آن به «نظریات اسلامی تربیت» تعبیر کرد. در ادامه، اگر این نظریات افزایش و تراکم پیدا کرد، ممکن است یک مکتب علمی درون همان علم از علوم انسانی، با پسوند اسلامی شکل بگیرد.
برخی گفتهاند پیشنیازی برای دست یافتن به مرحله اول و دوم وجود دارد، که ما نام آن را ” فاز صفر مطالعات اسلامی تربیت ” می گذاریم. معنای آن این است که مطالعات اسلامی گرچه ممکن است، اما در علوم انسانی حال حاضر چنین چیزی وجود ندارد. پس فاز صفر باید با نگاهی ویراستارانه و تا حدی شخصی، آن بخشی از گزارهها، نظریات و مبانی و تکنیکها و روشهایی را که با اسلام و یا آموزه های اسلام ناسازگار است در عمل مسکوت بگذارد و متوقف کند. در این فاز صفر برای حرکت به سمت مرحله اول نیاز به راهی انتقالی است که شخصی نباشد و آن “رویکرد انتقادی” است. البته رویکرد انتقادی در علوم انسانی، «مطالعات اسلامی» نیست، و غالباً از درون خود علوم انسانی تغذیه می کند.
در هر صورت، مطالعات اسلامی در علوم انسانی ،در فرآیندی چند مرحلگی ظهورپیدا خواهد کرد و جوانه خواهد زد و امری دفعی و قصری نیست، بلکه تدریجی اتفاق خواهد افتاد.
چالشهای پیش روی مطالعات اسلامی
نخستین چالش پیش رو پاسخ به این پرسش است که آیا مطالعات اسلامی در علوم انسانی ممکن است؟ دومین چالش این است که اکنون که مطالعات اسلامی در علوم انسانی در هر دو مرحله اش تقریبا وجود ندارد، تکلیف روانشناسان و عالمان تربیت دینی مسلمان چیست ؟
سومین چالش این است که مطالعات اسلامی تربیت به لحاظ تبارعلمی به کدام رشته تعلق دارد؟ پاسخ این است که به یک رشته تعلق ندارد، بلکه به علوم اسلامی از قبیل: کلام، اخلاق، فقه، فلسفه، علوم قرآنی و علوم حدیث، و از طرف دیگر هرکدام از علوم انسانی که حوزه مأموریت شان به تربیت مربوط است از قبیل روانشناسی و فلسفه اخلاق و … تعلق دارد.
چالش چهارم این است که اصحاب علوم انسانی مخالف ورود مقولات دینی به حوزه مطالعات تربیت هستند، چه در علوم اجتماعی و چه علوم تربیتی و روانشناسی و حتی در فلسفه اخلاق. البته در مقابل این گروه، گروههایی فعال هستند مثل پسااثباتگراها و … .
چالش پنجم این است که حال که مشخص شد مطالعات اسلامی به چند رشته مربوط است، مداخله یک رشته کافی نیست، نه در حوزه علوم اسلامی و نه در حوزه علوم انسانی. و اگر کسی بخواهد تکرشته ای کار کند احتمالا تصویری ناقص از نظریات اسلامی در حوزه تربیت حاصل خواهد شد. و در غرب هم حداقل سه دهه زمانی است که معلوم شده مطالعات تکرشتهای مجنر به تصویری ناقص از پدیده ها می شود.
چالش ششم هم برآیند چالشهای قبلی است یا به عبارتی چالش «روش» است. قدمهایی که برای توسعه مطالعات اسلامی در حوزه تربیت آغاز می شود، بیش از همه باید در حوزه روش به محققان کمک کند.
نحوه تعامل رشتهها با یکدیگر
نحوه ارتباط رشتهها با هم و ترکیب آنها برای تحقیق به چند صورت ممکن است : “چندرشتگی” یعنی یک موضوع را در چندرشته مطالعه کنند. همه علوم اسلامی را با هم، علوم اسلامی با علوم انسانی، یاعلوم انسانی با هم صور چندرشتگی متعددی پدید میآورد. اما گاهی بحث با چندرشتگی حل نمیشود و حتی در مقام مقایسه هم آورده تازه ای ندارد، لذا تحقیقات “میانرشتگی” پدید می آید. یعنی در حل مساله همزمان از دو روش به صورت ترکیبی استفاده شود و نتیجه نیز اصلاح شود. لازمه این کار سنجیدن ارتباطات بین روشها است. در حال حاضر “فرارشتگی” هم پدید آمدهاست که وابسته به رشته خاصی نیست و نوپاست و بعید است به این زودی در مطالعات اسلامی تربیت، به کار رود.