به گزارش شبکه معالم، حجت الاسلام والمسلمین سید علی طالقانی، عضو هیات علمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی(ره)، در هفتمین نشست از سلسه نشستهای علمی «مبانی کلامی اصول فقه»، به بررسی جایگاه و تأثیرگذاری صفت لطف الهی در اصول الفقه امامیه و خصوص شیخ طوسی (ره) پرداخت.
متن این نشست در ذیل آمده است:
صفات الهی منزلت هستی شناختی و نفس الامری دارد و روشن است که صفات الهی غیر از اعتقاد به صفات الهی و یا غیراز تلقی ما از صفات الهی است.
تلقی ما از صفات الهی یک حیث روانشناختی و چه بسا معرفت شناختی دارد و از این جهت معنادار است که درباره نقش و جایگاه و تاثیر آن در یک دانش بحث کنیم. ولی وقتی از خود صفات الهی و تاثیر آن در یک علم بحث میشود، طبیعتا تاثیر آن باید تاثیر هستیشناختی باشد. یعنی مثلا صفت علم الهی یا لطف الهی، که یک واقعیت نفسالامری است، گویا در یک شاخه معرفتی بشری تاثیر میگذارد. به نظر می رسد فقهای امامیه باورها و تلقی هایی از صفات الهی یا به بیان دیگر باورهای کلامی ای داشته اند که آن باورها در مواضع اصولی ایشان موثر بوده است. حال باید دید این باورهای کلامی چگونه بر دیدگاههای اصولی آنان تاثیرگذاشته است؟
این بحث بر قاعده لطف متمرکز است. قاعده لطف به طور خیلی ساده و خلاصه این است که “اللطف واجب علی الله”-نه اللطف واجب من الله-. حکما ،تحت تاثیر ابن سینا، حقیقتا قائل به حسن و قبح و عقلی نیستند، -نه حسن و قبح عقلی را قبول دارند و نه حسن و قبح ذاتی را- بلکه قائل به حسن و قبح اعتباری عقلایی هستند، لذا اساسا وجوب علی الله را انکار می کنند و می گویند مگر می شود برای خداوند تعیین تکلیف کرد؟
آنچه در اصولالفقه در آغاز، خصوصا با تمرکز بر شیخ طوسی(ره) مد نظر است، بحث وجوب علی الله و بررسی این مساله است که اتخاذ این مبنا چه تاثیری در دیدگاه های اصولی داشته است؟
لطفی که واجب علی الله دانسته شده، دو قسم است، لطف مقرب و لطف محصل. باید دید، لطف مقرب و لطف محصل، هر دو واجب علی الله است؟ در نزد فقهای متقدم نظر به لطف مقرب بوده است نه لطف محصل. باید بررسی شود، آیا به صورت قضیه جزئیه قائل به وجوب علی اللهِ لطفِ مقرب بوده اند، یا قضیه کلیه است؟ و اگر به نحو قضیه کلیه قائل بودهاند، تبعات و توالی و لوازم منطقی آن را ملتزم بودهاند یا نه؟ لذا سه وجه در بیان قاعده است: اول اینکه دقیقا مراد از قاعده چیست؟ دوم آیا جمیع اقسام لطف مراد بوده است؟ و در آخر، هر کدام از اقسام که بوده است، به نحو موجبه کلیه مراد بوده است یا به نحو موجبه جزئیه؟
در چهارچوب فکری متکلمان امامیه، لطف ناظر به حکمت نیست، بلکه ناظر به عدل و حسن و قبح ذاتی است. لذا اجمالا مبنای وجوب لطف علی الله این است که عدم لطف، مستلزم نقض غرض است که عقلا قبیح است، لذا خداوند مرتکب ترک لطف نمی شود. مطالب شیخ طوسی چه در تمهید الاصول و چه در الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، تقریبا شرح بیان سید مرتضی(ره) در جمل العلم و العمل است لذا به بررسی عبارات سید مرتضی (ره) می پردازیم و مشاهده می شود که در واقع لطف متفرع بر تکلیف است. این لطف، لطف مصطلح نیست، بلکه لطف در تکالیف است.در مرحله بعد باید دید لطف منحصر در لطف مقرب است یا شامل لطف محصل هم می شود؟ شیخ طوسی تصریح می کند که لطف مقرب داعی است، زیرا این اقتضای تکلیف است. مکلف کردن بدون ایجاد انگیزه انجام تکلیف، نقض غرض است. پس لطف در بیان شیخ طوسی منحصر شد به لطف مقرب که شروطی دارد: اول :باید بین ملطوف فیه (تکلیف) و لطف، نسبتی وجود داشته باشد. دوم:باید این مناسبت معلوم باشد. و شرط سوم: لطف باید متقدم باشد تا داعی باشد.
در بیان شیخ، مناسبت بین ملطوف فیه و لطف واجب است. ملطوف فیه، نفس تکلیف نیست، بلکه غرض تکلیف است. به علاوه، باید مناسبتی بین لطف و غرض تکلیف باشد. اگر مراد از غرضِ تکلیف، اتیان الفعل است، باید این لطف هم مقرب اتیان الفعل باشد.
شیخ طوسی در مواردی از بحث لطف استفاده کرده اند و آن امورعبارت است از: شروط حسن امر، واجب تخییری، اجماع لطفی و قیاس.
۱- شروط حسن امر: در این مساله شیخ طوسی قائل به قبح امر هستند مگر اینکه شروط مربوط به آمر در آن رعایت شود. به مناسبت در این بحث، در خصوص این مبنا که آمر باید عالم به مصلحت مامورٌبه باشد، اشکال و از قاعده لطف استفاده شده است.
۲-واجب تخییری: شیخ در توضیح واجب تخییری قائل به این هستند هر سه متصف به وجوب می شوند به این معنی که در هر سه مصلحت است و تکلیف سمعی یا شرعی آنها لطف است و اگر واجب شود ، مقرب الی الطاعه و مبعد عن المعصیه است. یعنی در هر سه علی البدلیه، مصلحت و قرب الی الله است و بنابراین واجب است.
۳-اجماع لطفی: مهم ترین جایی که شیخ طوسی(ره) از قاعده لطف استفاده کرده است بحث اجماع می باشد که بعد از ایشان، همه مخالفت کرده اند و ایشان در این بحث متفرد است. برخی از اعلام که به دنبال بررسی تاثیر قاعده لطف در اصول را هستند به مبحث اجماع لطفی ارجاع می دهند. گل سرسبد کاربرد قاعده لطف در اصول همین مبحث است.
۴-قیاس : در بحث قیاس هم از قاعده لطف استفاده شده و در تفصیل شیخ طوسی چنین آمده است: “الذاهبون الی القول بالقیاس فی الشرع فریقان: احدهما یوجب العمل به عقلا و هم الشذاذ علی ماذکرناه و الآخرون. یوجبون العمل به سمعا و ان لم یثبتوه عقلا و نحن نفسد کلا القولین لیتم لنا ما قصدناه”(العده فی الاصول،ج۱،ص ۶۶۹-۶۷۰) .”برخی قائل به وجوب عقلی قیاس شده اند که اهل شذوذ هستند و و عده ای هم قائل شده اند به وجود سمعی آن، اما ما هر دو را رد می کنیم.”ایشان قبل از اینکه کلام را تقریر کنند آن را رد می کنند، در واقع مبنایی را بنیان میگذارند که بر اساس آن وجوب عقلی قیاس منتفی می شود و در خلال این بحث و مبنایی که برای رد وجوب عقلی قیاس می گذارند، از قاعده لطف بحث می کنند.
در این چهار بحث، شیخ طوسی از قاعده لطف بحث می کنند و در غیر این موارد جایی مشاهده نمیشود که از این قاعده بحث کرده باشند.
بعد از شیخ طوسی بیش از هر کسی علامه حلی و محقق حلی که هر دو متکلم اصولی هستند از قاعده لطف استفاده می کنند.