به گزارش شبکه معالم، دکتر مرتضی آقا محمدی استادیار جامعه المصطفی در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی در نشستی که به صورت وبینار با عنوان “محمد رسول اللهصلی الله علیه و آله معجزه عظیم” توسط گروه فرهنگ و ارتباطات اسلامی مرکز تخصصی آخوند خراسانی برگزار شد به تبیین شخصیت معجزه آسای پیامبر اسلام از منظر قرآن پرداخت.
ترجمه مشروح سخنان ایشان که به زبان انگلیسی در ذیل آمده است:
همانگونه که می دانیم همه مسلمانان نسبت به پیامبر خدا بودن محمد (ص) اتفاق نظر دارند. اما نکته اصلی و محل اختلاف به نحوه تعریف از پیامبر و اینکه ما چگونه او را می بینیم برمی گردد. در واقع تعریفی که از آموزه های قرآن می توان برداشت نمود متفاوت است از آنچه در برخی از مکاتب فکری وجود دارد. در برخی از این مکاتب مشاهده می کنیم که سطح پیامبر تا اندازه یک انسان معمولی تنزل پیدا می کند که شاید به دلیل وجود آیه ای در قرآن می باشد که خداوند به پیامبر امر می کند که “بگو من بشری مثل شما هستم …”. اگر به پیشینه فرهنگ اعراب نظر کنیم می بینیم که موانع ایدئولوژیک آنها اجازه نمی دهد که رسول خدا را به عنوان پیامبر مورد پذیرش قرار دهند و معتقد بودند که امکان ندارد که به یک فرد معمولی وحی نازل شود. بنابراین اگر قرار باشد پیامی از جانب خدا بیاید باید از طریق فردی آورده شود که وجهه خدایی داشته باشد. لذا منتظر بودند که خود خدا، فرشتگان و یا معجزه ای بر آنها نازل شود و همانطور که در قرآن ذکر شده است مدام سوال می پرسیدند که چرا گنجینه های آسمانی بر او نازل نشده است و یا فرشتگان همراه او نیامده اند. لذا خداوند به پیامبر امر می کند که به آنها بگو که من بشری مثل شما هستم که بر من وحی می شود و لذا اگر خدا بخواهد این امر صورت می پذیرد و انتظار نداشته باشید که فرشتگان بر شما نازل شوند. در واقع این آیات این طرز فکر اعراب را بیان می کند که انتظار داشتند که خدا مستقیم با خود آنها سخن بگوید. در صورتی که خداوند در قرآن تصریح می کند که نه! پیامبر بشری است که می تواند با توسعه فردی و رشد معنوی و شخصیتی وحی را دریافت کند. آنچه مشخص است، از این آیات برداشت های اشتباهی صورت گرفته و این تصور وجود دارد که پیامبر هم مانند ما انسان ها است و کمی متفاوت است و این تفاوت هم این است که او فقط وحی را دریافت می کند که می تواند به فرد دیگری هم نازل شود. لذا تنها فرق بین پیامبر و سایر انسان ها در دریافت وحی است.
اما اگر برای فهم قرآنی بهتر این مفهوم به مکتب اهل بیت علیهم السلام مراجعه کنیم با تفسیری متفاوت از این آیات مواجه می شویم. بله! پیامبر یک انسان است ولی این انسان با سایر انسان ها بسیار فرق دارد. بنابراین، نباید فکر کنیم که پیامبر و سایر انسان ها در یک سطح بوده و تنها تفاوت ایشان با آنها دریافت وحی است. بنابراین، تفسیر آیات قرآنی با اتکاء بر آموزه های قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام ما را به درک صحیح تری رهنمون خواهد ساخت. لذا خواهیم دید که بزرگ ترین معجزه پیامبر “خود پیامبر” است.
البته که قرآن معجزه است و شکی در آن نیست و بزرگ ترین کتاب الهی است. اما این کتاب در شخصیت پیامبر اسلام تجسم یافته است. همه ما بازی پازل را دیده ایم در این بازی صدها و یا هزاران قطعه کوچک وجود دارد که اگر به تنهایی به هر یک از این قطعات نگاه کنیم سر و ته آن را نمی فهمیم. اما زمانی که تلاش می کنیم و تمام این قطعات پازل رو در جای مناسب و کنار هم قرار می دهیم می بینیم که این قطعات معنا پیدا کردند. می بینیم که پشت این قطعات یک تصویر، نشان یا عکسی نفهته بوده است و در واقع پیام آن را دریافت می کنیم. همین مثال درباره قرآن و پیامبر هم صدق می کند. هر یک از آیات قرآن به مانند قطعات یک پازل هستند. در واقع قرآن پازلی است که ۶۶۶۶ قطعه دارد. حال اگر تمام این قطعات را در کنار هم قرار دهیم یک تصویر کلی به ما می دهد که همان شخصیت رسول الله و اهل البیت علیهم السلام می باشد که قرآن ناطق هستند و از آن سو نیز قرآن، رسول یا امام خاموش است. بنابراین، شخصیت رسول خدا و اهل بیت بعد از ایشان از جایگاه بسیار بلندمرتبه ای برخوردار است که باید به ذهن سپارده و پیرامون آن تأمل کرده و رابطه صحیحی را بین خود و آنها برقرار کنیم. بدون تفکر و تأمل نسبت به فضیلت جایگاه آنها نخواهیم توانست به معرفت نسبت به آنها دست یابیم.
در آیات دهم و یازدهم سوره طلاق مضامین بیشتری را در مورد این جنبه از پیامیر می توان برداشت کرد. در این آیات خداوند خطاب به اولی الالباب و ایمان آورندگان می فرماید که برای آنها تذکار یا هدیه ای فرو فرستاده است. سوالی که اینجا مطرح می شود این است که منظور خداوند متعال از تذکار یا ذکر چیست؟ بنابر برخی منابع مقصود خداوند قرآن است. قرآنی که تحت عنوان ذکر بر پیامبر اسلام نازل شده است. حال اگر این دو آیه را پشت سرهم بخوانیم می بینیم که در آیه دهم خداوند به اولی الاباب می فرماید که به سوی آنها تذکاری فرو فرستاده است. حال این تذکار چیست؟ و بلافاصله در آیه بعد میفرماید پیامبری که آیات خدا را برای شما تلاوت کند. بنابراین، آیه یازدهم برای ما تبیین می کند که منظور از ذکر در این آیه قرآن نیست بلکه خود پیامبر می باشد. بنابراین، اگر منظور خدا در این آیات فقط قرآن بود باید به جای اینکه نوشته شود “… قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْرًا * رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ” باید نوشته می شد “الی رسول یتلو آیات الله” یا “و رسول یتلو علیکم آیات الله”. در این صورت می توان گفت منظور این بوده است که قرآن بر پیامبر نازل شده است نه اینکه خود پیامبر نازل شده باشد. بنابراین، خداوند در این آیات می فرماید که تذکاری فرو فرستاده است که رسول است و آیات خدا را برای آنها تلاوت می کند تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند از تاریکی ها به سوى روشنایى بیرون برد. لذا این شخصیت خود حضرت رسول است که حائز اهمیت بوده و معجزه ای بزرگ محسوب می شود که بر ما نازل گردیده است.
خداوند در بخش های دیگر از قرآن پیرامون معراج پیامبر اسلام سخن می گوید و عنوان می کند که رسول الله در این سفر به چنان جایگاه قربی رسید که فاصله خداوند با پیامبر به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود (آیه نهم سوره نجم). پیامبر در مرحله ای از عروج خود با بزرگ ترین فرشته خداوند جبرئیل به چنان جایگاهی رسید که آن فرشته قادر به ادامه دادن نبوده و عنوان می کند که اگر قدمی بیشتر بردارم به موجب خشم خدا خواهم سوخت و فقط می توانم تا همین میزان از قرب تو را همراهی کنم و از این مقام به بعد من غریبه ام و اجازه ورود ندارم. برای مثال، ما دوستان زیادی داریم که آنها را خارج از منزل ملاقات می کنیم؛ و معدود دوستانی هم داریم که به آنها اجازه ورود به منزل خود را می دهیم. بنابراین، این دوستان باید خیلی به ما نزدیک باشند که چنین اجازه ای از جانب ما دریافت کنند. از میان همین دوستانی که به منزل ما می آیند به تعداد کمی اجازه می دهیم که وارد اتاق خاصی مثلا اتاق خواب شود و یا اصلا اجازه چنین کاری را نمی دهیم. این افراد می توانند دوستان صمیمی و یا بستگان درجه یک و دو ما باشند. بنابراین، هر فردی ظرفیت و گنجایش خاص خود را برای نزدیک شدن به شما دارد و نباید از یک حد و مرز پا را فراتر بگذارد. لذا فرشته وحی به پیامبر اسلام می فرماید من تا همین حد ظرفیت نزدیک شدن به ذات اقدس الهی را دارم و اگر قدمی بیش بردارم مورد مجازات قرار خواهم گرفت. ولی دیدیم که رسول گرامی اسلام به مراتب بالاتر و بالاتری عروج کردند که والاترین جایگاهی است که می توان برای بشر تصور کرد. از پیامبر اسلام روایتی وجود دارد که در آن ایشان می فرمایند: به سوی خدا عروج کردم تا بدان میزان که هیچ حجابی بین من و خداوند متعال وجود نداشت به جز یک حجاب و آن حجاب خلقت بود. بنابراین، پیامبر گرامی اسلامی از چنان ظرفیت و استعدادی برخوردار بود که به چنان جایگاهی که همان اشرف مخلوقات بودن است دست یابد و سپس آن چنان از معراج برگشتند که به قول عرفا گویی معجزه ای بر ما نازل شده است.
همچنین بنا بر آیات و روایتی که وجود دارد از اهل بیت علیهم السلام به اهل ذکر تعبیر شده است. همچون آیه ۴۳ سوره نحل که خداوند می فرماید: “فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ”. بنابر این آیه، خداوند به پیروان خود دستور می دهد که اگر در امور دین دانشی ندارند از اهل ذکر سوال بپرسند و اگر با توجه به مباحث مطروحه پیامبر را ذکر در نظر بگیریم پس اهل بیت علیهم السلام هم اهل الذکر خواهند بود که بعد از پیامبر به عنوان مرجع دینی محسوب می شوند. با این حساب، رسول الله از چنان جایگاه والا و برجسته ای در نزد پروردگار برخوردار بودند که خود ایشان توسط خداوند بر مردم نازل شدند تا شخصیت و سبک زندگی ایشان که تجسم یافته از تک تک آیات قرآن است به عنوان معجزه ای زنده و ناطق از جانب خدا به خلق بشر هدیه داده شود. بزرگ ترین هدیه ای که در یک بیابان نزول اجلال کرد. در بیابانی که تحت هیچ شرایطی امکان پرورش چنین شخصیتی آن هم در آن جامعه وجود نداشت. اما خداوند متعال قدرت خود را در آن زمان که بزرگ ترین تمدن ها همچون پارس، روم، بابل و مصر وجود داشت به رخ کشید و بهترین خلق خود را در بیابان عربستان به بعثت رساند.
خداوند در آیه ۴۱ سوره طه خطاب به موسی علیه السلام می فرماید: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْس …» تو را برای خودم آفریدم تو مخلوق خاص من هستی که نشان دهنده جایگاه والای حضرت موسی در نزد پروردگار است. در آیه ای دیگر خداوند میفرماید ما تو را به دست فرعون سپردیم در حالی که شیرخوار بودی. تو به آنها داده شدی و سپس تحت سیطره خاص خودم آموزش دیدی و پرورش یافتی و خدا اینگونه است. خداوند موسی را برای تربیت به دست بزرگترین دشمن خود سپرد تا نشان دهد که بشر به چه میزان ناتوان است و یارای مقابله با ذات حق تعالی را ندارد واگر خدا بخواهد با او مقابله کند بشر هیچ چیز نیست و لذا موسی را در اختیار یک پیامبر بزرگ و یا خدمتکار خاص قرار نداد. زمانی که بشر می خواهد انسانی را پرورش دهد به مکتب خوب، استاد خوب و محیط مناسب نیاز دارد ولی خداوند ثابت کرد که می تواند بدون هیچ کدام از اینها بهترین انسان را در کاخ بزرگ ترین دشمن خود پرورش دهد. همین خداوند نیز ظرفیت، استعداد و شخصیت بزرگ ترین پیامبر خود را که محمد نبی می باشد در چنان بیابانی شکوفا کرد. در بیابانی که بسیار از فرهنگ و تمدن به دور بود. بنابراین، پیامبر اسلام و سلوک ایشان بزرگ ترین معجزه خداوند متعال محسوب می شود.
امیرالمومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه تصریح می کنند که خداوند متعال والاترین فرشته خود را برای همراهی با پیامبر اسلام به بیابان فرستاد و پیامبر از کودکی با ویژگیهای شخصیتی ویژه ای که دربرگیرنده مکارم الاخلاق بود پرورش یافت. همانطور که می دانیم مکارم الاخلاق از محاسن الاخلاق بالاتر است. محاسن الاخلاق به مثابه خوب است و مکارم الاخلاق به مثابه عالی است. مکارم الاخلاق به آن اخلاقی گفته می شود که همراه با ادب و فضیلتی است که از کرامت و شأن و مقام حاصل می شود و نه صرفا از خوبی. پیامبر اسلام فردی است که از کودکی با والاترین فرشته خداوند پرورش یافته است. فرشته ای که از همان کودکی او را تلقین می داده است و سپس رسول الله به بزرگ ترین پیامبری تبدیل شد که به چنان جایگاهی عروج کرد و آنگاه خداوند او (ذکر) را بر ما انسان ها نازل فرمود تا آیات قرآن را تلاوت نموده و بر پیروان ولایت پیدا کند. به این معنا که پیروان با ایمان و اهل عمل نیک را از تاریکی رهایی بخشید و به روشنایی رهنمون سازد. در آیت الکرسی از خداوند به “ولی” یاد شده است. وظیفه ولی نیز این است که پیروانی که ولایت دارند را از تاریکی به روشنایی راهنمایی کند. معنای ولایت این است که زمانی که شما کاملا خود را تسلیم خدا کردید، خداوند اختیاردار کامل شما است و این حق را دارد که هر تصمیمی برای شما بگیرد و آنگاه قلب های شما را از تاریکی خارج و به روشنایی وارد کند که در برخی از آیات قرآن از آن به عنوان احیاء روح یاد شده است. قرآن می فرماید خداوند “ولی” است و با این ولایت مرده را زنده می کند. اما آن مرده ای که خداوند با ولایت زنده می کند جسم مرده نیست بلکه روحی است که بعد از هجرت از کالبد بدن در روز جزا دوباره زنده می شود. زیرا در آن روز همه ما اعم از خداباوران و خداناباوران زنده خواهیم شد. بنابراین، خداوند همه مردم را با نام “محیی” زنده می کند چون “ولی” برای همه نیست. خداوند ولی خداناباوران نیست و آنها را از ولایت خود محروم کرده است. بنابراین، نام “ولی” که مرده را زنده می کند برای همه انسان ها نیست. لذا این احیاء از طریق نام “ولی” نوع خاصی از احیاگری است. به گونه ای که ارواح به قلمرو جدیدی از زندگی وارد می شوند که به آن “حیات طیبه” گفته می شود. بنابراین، خداوند تمام کسانی را که این ولایت را بر آنها دارد زندگی مجدد می بخشد. این احیاء قلبی زمانی ایجاد می شود که یک انسان در معرض نور الهی قرار گیرد. لذا ولایت خداوند متعال بر خداباوران قرار گرفته و طبق آنچه در سوره بقره به آن اشاره شده است این ولایت مرده ها را زنده کرده و آنها را از تاریکی به روشنایی می آورد. بعلاوه، از آنجا که خداوند متعال به صورت فیزیکی در بین ما نیست و ما نمی توانیم او را ببینیم و به او گوش فرا دهیم نیازمند یک واسطه می باشیم که همان پیامبر است و پیامبر فردی است که تمام اختیارات خداوند متعال را دارا می باشد. بنابراین، همانطور که در آیه یازدهم سوره طلاق ذکر شده است، ولایت به رسول خدا داده شده است و از طریق این پیامبر است که خداوند خداباوران را از تاریکی به روشنایی رهنمون می سازد. پس در صورتی که انسان به خدا، رسول خدا و کتاب خدا ایمان داشته باشد و از دستورات پیامبرش تبعیت کند به رستگاری در دنیا و آخرت خواهد رسید.