جایگاه تعلیم و تربیت اسلامی در علوم انسانی معاصر

به گزارش شبکه معالم، خانم دکتر جمیله علم‌الهدی ، عضو هیئت علمی  دانشگاه شهید بهشتی تهران در نشست « جایگاه تعلیم و تربیت اسلامی در علوم انسانی معاصر» با بیان اینکه  این بحث را از چند زاویه می‌توان تاریخی و فلسفی بررسی کرد، در خصوص زاویه تاریخی گفت: تعلیم و تربیت نه علم جدیدی است و نه اتفاق جدیدی رخ داده است، بلکه از اقتضائات زندگی انسان می‌باشد.

وی اضافه کرد: به غیر از حضرت آدم (س)، پس از او هیچ انسانی به صورت غیراجتماعی به وجود نیامده و مقصد اجتماع تربیت بوده است. بهترین بهانه برای ادامۀ زندگی اجتماعی بوده، که تعهد زوجیت را شکل داده است. لذا اگر در آیات قرآن نیز این بحث را دنبال کنید، در خواهید یافت که اساس شکل‌گیری جامعه بر زوجیت استوار است.

وی اذعان داشت: اگر نگاه تاریخی داشته باشیم، می‌توانیم ادعا کنیم تعلیم و تربیت یکی از دلایل هنجاری یا انگیزشی است که از ابتدای زندگی انسانی وجود داشته است و مقصد تشکیل اجتماع بوده است. هنگامی که تحولات تاریخی را ملاحظه می‌کنید، تقریباً می‌توان گفت از چهار مرحلۀ یقین و زوال یقین یا یقین و شک به صورت چرخه‌ای عبور کرده است.

دکتر علم الهدی بیان کرد: یقین اولیه‌ای که براساس آن ادیان ابتدایی به وجود آمدند، مبتنی بر بت‌پرستی و قربانی کردن و اموری از این دست بود که پس از مدتی با نوعی ناکارآمدی مواجه شد، زیرا پس از قربانی کردن و مانند آن نیز مشکلات مردم، از بین نمی‌رفت، بنابراین به تدریج شک ایجاد شد. یقین اول به دنبال خود شک اول را به همراه آورد که حاصل آن فلسفه بود که استدلال و برهان و دلایل عقلی و روش‌های منطقی برای زدودن شک پدید آمدند. به تدریج یقینی فلسفی به دست آمد، یعنی چنین به نظر می‌رسید که فلاسفه منادیان یقین هستند و می‌توانند جایگزین ادیان اولیه باشند. ولی به تدریج ناکارآمدی فلسفه نیز پدیدار گشت، یعنی معلوم شد روش‌های به کار رفته توسط فلسفه، همه جا پاسخ‌گو نیست، بنابراین دوباره شک‌هایی پدید آمدند که این شک توسط برخی از میسیونرهای مذهبی و مبشرین ادیان مختلف با یک ایمان سومی جایگزین شد، یعنی موج دوم یقین و شک با ایمان سومی روبه‌رو گشت و باز اعتمادی نسبت به دین به ویژه دین مسیحیت ایجاد شد.

وی افزود: محاکمات گالیله موج جدید شک‌گرایی را به وجود آورد و بعد به تدریج موج چهارم یقین نیز از راه رسید. موج چهارم یقین مبتنی بر علم بود، در واقع ماجرای هیروشیما معادل محاکمات گالیله بود که بشر دوباره به یقین خود شک کرد و معلوم شد علم نیز نمی‌تواند (به تنهایی) به سعادت بشر کمک کند بلکه علم نیز می‌تواند مورد سوء ظن و سوء استفادۀ ارباب قدرت قرار گیرد.

این استاد دانشگاه گفت: اگر تعلیم و تربیت، مقصد شریعت قرار گیرد، احتمالاً احکام شریعت متناسب با غایات تربیتی و غایات اخلاقی تغییراتی پیدا می‌کند. اگر این را به عنوان چشم‌‌انداز علم در نظر بگیریم، نه تنها علوم انسانی، بلکه همۀ علوم می‌توانند به سمتی حرکت کنند که تعلیم و تربیت نشان می‌دهد و در واقع تعلیم و تربیت به چشم‌انداز (پرسپکتیو) تبدیل می شود. در این‌جا دیگر تعلیم و تربیت یکی از علم انسانی نخواهد بود، بلکه چشم‌اندازی است که علوم انسانی به سمت آن حرکت خواهند کرد و دچار تغییراتی خواهند شد.

وی سپس به تبیین موضوع «زاویۀ فلسفی و معرفت‌شناختی» پرداخت و بیان داشت: جامعه‌شناسان علم و فیلسوفان علم، تقریباً به یک اجماع نظری رسیده‌اند مبنی براین‌که گزاره‌های علمی گران‌بار از ارزش‌ها هستند. ولی بحث دوم هم‌چنان به ویژه در ایران داغ است و آن این است که ارزش‌ها در کدام قسمت علم دخالت می‌کنند؟ منطقۀ شکل‌گیری یا منطقۀ داوری؟ بحث‌های علم دینی در ایران ( به ویژه بحث‌های آقای باقری و دیگران) بیشتر براین اساس شکل می‌گیرد که به عنوان مثال معتقد هستند گزاره‌های ارزشی در مرحلۀ پیش‌فرض‌ها وارد می‌شوند اما داوری به دست آن‌ها نیست، بلکه داوری فارغ از ارزش‌ها است و اگر داوری فارغ از ارزش‌ها باشد، علم شکل نمی‌گیرد. اما چنین چیزی غلط است.

دکتر علم الهدی ادامه داد: اصولاً از کانت به این سو که فلسفه به سمت معرفت‌شناسی و معرفت‌‌شناسی به سمت روش‌شناسی حرکت کرده است، تمام تلاش دانشمندان بر این است که روش‌هایی دقیق‌تر و ابزارها و تکنیک‌های دقیق‌تر برای کشف واقع به دست آورند. گرایش جدید در فلسفۀ علوم وجود دارد که برانواع دلیل تأکید می‌کند. ما دو دسته دلیل داریم؛ دلیل‌های تبیینی و دلیل‌های هنجاری. ما به این دلیل برخی چیزها را باور داریم که برای رسیدن به آن دارای انگیزه هستیم.

وی خاطرنشان کرد: با توجه به دلایل تبیینی و دلایل توجیهی می‌توانیم دو دسته علم داشته باشیم؛ علوم معطوف به دلایل توجیهی و علوم معطوف به دلایل تبیینی. بنابراین تعلیم و تربیت اسلامی از هر دو زاویۀ معرفت‌شناختی، فلسفی و هم از زاویۀ دانش تاریخی-اجتماعی ما، چشم‌اندازی است که علوم انسانی باید به سمت آن سامان‌دهی شوند، نه این‌که خود یکی از شاخه‌های علوم انسانی باشد. البته تعلیم و تربیت در تعامل با دیگر رشته‌ها است و از آن‌ها تغذیه می‌کند، ولی می‌واند اهداف تعلیم و تربیت را به دیگر رشته‌های علوم انسانی جهت دهد.

دیدگاهتان را بنویسید