شبکه معالم ـ حجت الاسلام و المسلمین مجتبی الهی خراسانی در چهارمین نشست تخصصی مطالعات اسلامی علوم انسانی گفت: حوزههای ارتباطی میان علوم اسلامی و اسلامی عبارتند از: ایدهسازی، مسأله آفرینی، اثرگذاری بر مبانی، تبادل روشها، ارتباط گزارهها و استفاده اصطیادی از گزارههای دینی.
به گزارش شبکه معالم چهارمین نشست از دور دوم سلسله نشستهای مطالعات اسلامی علوم انسانی، با عنوان «ظرفیتهای دانش فقه برای تولید علوم انسانی اسلامی» با حضور حجت الاسلام و المسلمین مجتبی الهی خراسانی، رییس میز تخصصی توسعه و توانمندسای علوم اسلامی و جمعی از فرهیختگان و اساتید حوزه علمیه مشهد در مرکز تخصصی طوبی برگزار شد.
وی در این نشست به تعریف علوم انسانی و علوم اسلامی پرداخت و جایگاه علمی و فرهنگی رشتههای هر یک را ترسیم کرد. وی سپس انحاء ارتباط بین علوم انسانی و علوم اسلامی را توضیح داد. سرانجام پیشنهادهایی برای اساتید فقه حوزه علمیه در راستای تربیت طلاب به منظور شناخت و فعالیت میان رشتهای فقه و علوم انسانی مطرح کرد.
استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه مشهد ابتدای محل بحث را روشن کرد و گفت: ما در یک طرف، علوم اسلامی داریم که شامل فقه هم هست. طرف دیگر، علوم انسانی قرار دارد که شامل رشتههای علوم انسانیِ اسلامی هم میشود. حال باید دید که این قید اسلامیت در دو طرف به یک معناست یا خیر؟ تلقی اولیه این است که قید اسلامی به یک معنا قابل صدق بر فقه است و به معنائی دیگر بر جامعهشناسی و روانشناسی و اقتصاد اسلامی و مانند آنها صدق میکند. با حساب تقریرهای متاخر در باب علوم اسلامی میتوان گفت تاکنون ده تقریر از تعریف علوم اسلامی داریم. این تلقیها اعتبارات مختلفی مانند تبارشناختی، غایی، معرفتشناختی، ذاتگرایانه و روایتمدارانه را در بر دارد.
در مجموع برخی از صاحبنظران، علوم اسلامی را شامل علم کلام، علم اخلاق، فقه، فلسفه اسلامی، علوم قرآن و تفسیر و علوم و معارف حدیثی میدانند. دو رشته تاریخ اسلام و زبان و ادب عربی را نیز میتوان با تسامح اضافه کرد. تلقی من از این علوم، «علوم انسانی بالمعنی الاخص» است که شامل علوم انسانی اسلامی دیگر نمیشود. از قرن چهارم و پنجم به این سو، اطلاق علما در مورد علوم اسلامی همین دسته بالمعنی الاخص است. شهید مطهری و آقای شریفی تقریرهای خوبی در اینباره دارند. هدف در این رشتهها، شناخت اسلام و آموزههای اسلامی، مبتنی بر منابع اسلامی است. منظور از منابع اسلامی، کتاب، سنت و عقل میباشد. طبق یک تعریف، علوم اسلامی به اتکای بر کتاب و سنت و با تسدید عقل و هدایت امام معصوم، به کشف و تبیین و دفاع از معارف اسلامی میپردازد. این تعریف، مؤلفههای مأموریت، منابع و هدف را مشخص میکند اما تاکید بیشتر بر مأموریت است.
عضو هیئت علمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی نقطه تلاقی و ارتباط علوم انسانی و اسلامی را در حوزه مطالعه درباره انسان و هستی و جامعه دانست و گفت: مسأله اینجاست که هم علوم انسانی و هم علوم اسلامی به مسائل انسان و هستی و جامعه ملاحظه میکنند. نکته این است که علوم اسلامی در این باره باواسطه کار میکند. به عبارت دیگر، کار مستقیم علوم اسلامی مطالعه اسلام است همچنانکه علوم انسانی به طور مستقیم به مطالعه انسان میپردازد. اما کار غیر مستقیم علوم اسلامی در مورد انسان است که همینجا نقطه تلاقی و ارتباط آن با علوم انسانی محسوب میشود. مثلا فقها میگویند لولا ادله شرعیِ آیات و روایات، ما در فلان مسأله این حکم را میدادیم. این «لولا» یعنی همان علوم اسلامی قدیم و بالمعنی الاخص. همچنین در اصول عملیه میگویند اگر ما بودیم و خِرَد بشری میگفتیم باید در همه شبهات حکمیه و موضوعیه احتیاط کرد، اما چون دلیل «رُفِع مالایعلمون» وجود دارد فتوا به برائت میدهیم. پس علوم انسانی و اسلامی در موضوع با هم تلاقی ندارند. این فرق تعریف ما با تعاریف دیگران از علوم انسانی و اسلامی است. همچنین طبق این دیدگاه، علوم انسانیِ اسلامی یک شاخه از علوم اسلامی نخواهد بود چون در صدد شناخت اسلام نیست.
حجت الاسلام و المسلمین الهی با این تبیین از تلاقی علوم انسانی و اسلامی، دیدگاههای دیگر در مورد علوم اسلامی را در سه دسته نقد کرد و گفت: بدون توجه به این تقطه تلاقی دیگران علوم اسلامی را به گونه دیگری میبینند؛
- برخی مطالعه انسان را مستقیم و بدون قید واسطه، کار علوم اسلامی میدانند. آنان همه علوم را اسلامی و مقدس پنداشته و گزارههای مخالف با این علوم را علم نمیشمارند.
- در مقابل آنان، برخی دیگر، آموزههای اسلامی را ایدئولوژی میبینند و علم مطالعه انسان را غیر اسلامی میدانند.
- دسته سوم اصلا از خیر علمیت علوم اسلامی گذشته و میگویند علوم اسلامی اصلا علم نیست و مثلا فرهنگ است. اینجا سوال پیش میآید که آیا فرهنگ باید علم را شکل دهد یا اینکه علم فرهنگ را بسازد؟ طرفداران این دیدگاه گاهی به نظریههای پست مدرن پیشاعلمی تمسک میکنند و میگویند ما گزارههای غیر علمی داریم که در علم تاثیر گذارند مانند باورها، تمایلات و فرهنگها. یکی از آنها آموزههای دینی است. صابحان این دیدگاه، در بعضی از اسناد رسمی، علوم اسلامی و حوزه علمیه را در فرهنگ منحصر دانسته و علم را از آن عزل کردهاند.
وی مسأله علمیت علوم اسلامی را این گونه توضیح داد که: در آموزههای دینی، جهت تعبدی محض وجود ندارد. این طور نیست که اسلام حکمی را داده باشد ولی برای حکمت آن هیچ تبیینی نداشته باشد. آموزههای اسلامی سه ویژگی دارد؛ هم مبیَّن است، هم معقول است یعنی مخالفت با عقل ندارد، و هم اینکه غالبا مدلَّل است. منظور از مدلَّل بودن، این نیست که فقط مستند به کتاب و سنت باشد بلکه در پس هر گزاره استدلالی هست. مثلا طبق روایتی از امام (علیه السلام) پرسیدند شیعیان را به چه بشناسیم؟ امام فرمود به صدق حدیث و وفای به عهد و ادای امانت. پرسیدند: پس نماز و روزه چه میشود؟ امام فرمود چه بسا افراد به نماز و روزه انس پیدا کرده باشند که اگر ترک کنند مضطرب خواهند شد. پس ممکن است نماز و روزه همیشه از روی ایمان و تدین نباشد. این تعابیر مدلّل است. برخی معتقدند آنقدر این آموزههای مدلَّل زیاد است که جز برخی عبادات و مناسک بقیه احکام و آموزهها همگی مدلَّل است. البته مسأله دلیل در آن عبادات هم ناشی از ضعف درک ماست.
این استاد فقه و اصول در ادامه به نمونههای متنوعی برای ارتباط و کارکرد فقه در علوم انسانی اشاره کرد و گفت: در رشته جامعهشناسی علوم انسانی، حوزه مطالعه سبک زندگی مطرح است. اگر در فقه کل حوزههای ترجیحی سنت را جمع کنید یک سبک زندگی کامل میشود. مفاتیح الحیاه آیت الله جوادی آملی میتواند راهنمایی برای این سبک زندگی باشد.
نمونه دیگر مباحث اخلاق مضاف در غرب است. هر موضوعی در آنجا بحث میشود تماما در حوزه فقه وجود دارد، زیرا مرادشان اخلاق کاربردی است که همان بخش تکلیفی فقه است. مثلا در مورد جرمها، یک بحث حدود در فقه داریم که وضعی است، اما قبل از آن بحث حرمتِ جرم مطرح میشود که تکلیفی است و در اخلاق کاربردی میگنجد.
در مثالی دیگر میتوان به انواع احکام پزشکی در فقه اشاره کرد مانند رابطه بیمار و طبیب، تصرف در اندام مریض و قطع عضو. برخی از پژوهشگران در کتب علم الاخلاق دنبال این مسائل میگردند. آنان وقتی میبینند در آن منابع چیزی نیست میترسند و فکر میکنند تازه باید از اول .مباحثی را تولید کنیم.
یک نمونه دیگر، شدت و استمرار در بحث تنبیه کودک است. علوم تربیتی این دو عامل را در تربیت کودک مضر و منفی میدانند. همین مسأله و حکم آن در بحث جواز و حرمت تنبیه کودک در فتاوی فقهی آمده است.
شش حوزه ارتباط علوم اسلامی و اسلامی
حجت الاسلام و المسلمین الهی خراسانی برای نظم و تنقیح بحث، شش حوزه ارتباط علوم اسلامی و اسلامی را به شرح زیر معرفی کرد:
- نخستین حوزه ارتباط علوم انسانی و علوم اسلامی، ارتباط «ایدهها» است که توضیح آن گذشت.
- حوزه دوم ارتباط، مسأله آفرینی است. فقه میتواند مسائل مختلفی مانند امنیت معنوی برای رشته حقوق یا مسأله صداقت برای جامعهشناسی بیافریند. باید توجه داشت علوم در حوزههایی که مسأله بیشتری دارند فربهتر میشوند.
- حوزه سوم، حوزه اثرگذاری بر مبانی است. فقیه میتواند مبانی فلسفی و انسانشناسی علوم انسانی را مطرح کند. این تاثیر به معنای ایدئولوژیک نیست بلکه فقیه میتواند مبانی علمی را تغییر داده و با رشتههای علوم انسانی وارد بحث شود.
- چهارمین حوزه ارتباط علوم انسانی و علوم اسلامی، در تبادل روشها است. روش فهم متن در فقه بسیار پیشرفته است. من سالها پیش به آقای مجتهد شبستری گفتم مباحث هرمنوتیکی شما، دو نسل پیش در فقه مطرح شده بود. مباحثی مانند انصراف و قرائن غیر لفظی ما حدود سیصد سال سابقه دارد. مثلا بخشی از مسأله «اطلاق»، به متن مربوط است، بخشی از آن مربوط به اراده مؤلف و بخشی فرامتن است.
- حوزه پنجم، ارتباط گزارهها است. این یک ارتباط رایج است. معمولا محققان فرضیه یا ایدهای را مطرح کرده و از گزارههای فقهی استخراج میکنند.
- حوزه ششم، استفاده اصطیادی از گزارههای دینی است. توضیح آنکه ما در برداشت از فقه، دو روش داریم. در یک روش از قواعد تأسیسی که به صورت قیاسی تهیه شده استفاده میکنیم. اما روش دوم استقرائی است که در اصطلاح فقهی، اصطیادی و استقصائی خوانده میشود. در این روش، با مقایسه فروع و جزئیات، یک اصل و قاعده کلی، از پایین به بالا به دست میآید. مثلا میگویند «انما العلوم بمقاصدها»، این قاعده از مجموعه قاعدههای رشتهها و حوزههای مختلف عبادات و معاملات و مجازات به دست میآید. در این مورد یک نکته مهم است اینکه فقه اهل سنت تحت تاثیر کلام اشعری بوده و برای رهایی از جمود، به مقاصد توجه میکند. ولی فقه شیعه تابع نظریه مصالح و مفاسد است و نیازی به تمسک به مقاصد شریعت ندارد.
فرصتها و بایستههای میانرشتهای فقه و علوم انسانی
وی در پایان این نشست، به درخواست یکی از اساتید حاضر در جلسه، شش پیشنهاد برای اساتید فقه حوزه علمیه مطرح کرد. این پیشنهادها به منظور تربیت طلابی است که بتوانند فرصتها و بایستههای میانرشتهای فقه و علوم انسانی را بشناسند و در رشتههای علوم انسانیِ اسلامی فعالیت کنند. این پیشنهادها به شرح زیر مطرح شد:
- مسأله اول، ارتقای خودشناسی علم فقه برای طلاب است. اساتید باید کلیات مباحث علم فقه بخصوص کاربردها و قلمروها و خروجیهای تقنینی فقه را تدریس کنند. منابع مختلفی مانند کتاب «کلیات علم فقه» استاد اسلامی برای این منظور مناسب است.
- مسأله دیگر آموزش ارتباطات بین رشتهای است. آقای اسلامی در این باره هم کتاب دارد. همچنین مقالات و کتابهای مختلفی در فقه و رشتههای دیگر با این موضوع نگاشته شدهاند.
- کار دیگر، اشراف طلاب در فروع است. به طور عادی طلاب تنها یک بار آن هم در لمعه است که همه ابواب فقه را میخوانند. دیدن همه فروع فقهی و تسلط بر آن، برای تمام رشتههای علوم اسلامی ضروری است و دوره عمومی محسوب میشود.
- همچنین طلاب باید با کلیات علوم انسانی و انحاء ارتباطات علوم انسانی و علوم اسلامی آشنا شوند. آنان اول باید کلیات و بعد مدارس و مکاتب را بشناسند. مهم این است که باید همه مکاتب را آموزش دهیم. گاهی برخی اساتید تنها یک شاخه الحادی از یک رشته را میشناسند و به همین خاطر اساسا کل رشته را رد میکنند، در حالی که شاخههای سالم دیگری هم از آن رشته هست که نشناختهاند.
- پیشنهاد پنجم در حوزه پژوهش طلاب است. اساتید باید آنان را به کارهای چند رشتهای تشویق کنند. مثلا هنگام نگارش پایان نامه، موضوعات فقه و حقوق یا فقه و علوم سیاسی مطرح کنند.
- پیشنهاد آخر، شکل دهی حوزههای ارتباطی در فضاهای علمی است. مثلا میتوان به مناسبتهای مختلف، نشستهای مشترک میان متخصصان علوم انسانی با فقها و محققان علوم اسلامی برگزار کرد.