تحلیلی بر روش‌شناسی فقهی شهید سید محمدباقر صدر

به گزارش شبکه معالم، جلسه دفاعیه رساله سطح ۴ (دکتری) حوزه علمیه مشهد با عنوان «تحلیلی بر روش‌شناسی فقهی شهید صدر» توسط حجت‌الاسلام والمسلمین علی رحمانی، از سوی مدیریت مدارج علمی معاونت آموزش حوزه علمیه خراسان، با حضور اساتید داور حجج‌اسلام والمسلمین محسن ملکی و سید محسن حسینی فقیه به‌صورت حضوری و آنلاین در مدرسه علمیه عالی نواب، برگزار شد. این رساله علمی از هدایت و راهنمایی حجج‌اسلام والمسلمین احمد مبلغی در مقام استاد راهنما و مجتبی الهی خراسانی به‌عنوان استاد مشاور، بهره برده است. در ادامه ارائه تدوینگر پایان‌نامه و سخنان اساتید ناقد، راهنما و مشاور پیش‌روی فرهیختگان گرامی قرار می‌گیرد.

حجت‌الاسلام رحمانی: با توجه به اینکه اساتید محترم مستحضر به محتوای رساله اند، در این جلسه به اقتضاء فرصتی که وجود دارد چهار محور را در ارتباط با امور پیرامونی و نه محتوائی دخیل در به ثمر رسیدن این رساله عرض می‌کنم. ابتدا در باب ایده و دغدغه نگارنده، دوم در برخی نتایج حاصله، سوم در اینکه چه چیزی در این رساله مطرح نشده و چهارم محدودیت‌هایی که این پژوهش با آن روبرو بوده است.

محور اول: یعنی ایده و دغدغه اولیه را در سه قسمت ارائه خواهم داد:

قسمت اول: پرسش مهمی مطرح است که آیا دانش فقه، غیر از علم اصول روش دیگری دارد یا اینکه وقتی سخن از روش فقه را مطرح می‌کنیم، منظورمان همان علم اصول است و نباید به دنبال مباحث دیگری باشیم. اگر بحث از روش‌شناسی هم باشد می‌بایست به شناخت اصول پرداخت و آنچه از اصول بر فقه می‌تواند تأثیرگذار باشد را شناسائی کرد.

در پاسخ به این پرسش، جواب‌های متعددی داده شده است. برخی معتقدند که روش فقه چیزی جز اصول فقه نیست. مباحثی که می‌تواند به معرفی آنچه فقیه در رسیدن به حکم انجام می‌دهد بیانجامد، علم اصول است. اگر ما ویژگی‌های آن را بشناسیم، به معرفت روش فقه دست یافته ایم و از نگاه بیرونی زمینه تحقق روش‌شناسی فقه را فراهم آورده ایم.

برخی گفته‌‌اند روش فقه قاعدتاً غیر از اصول فقه است و در ترسیم آن به یک مجموعه فرایندهایی اشاره داشته‌‌اند که در تصویر و تبیین این فرایندها دو دیدگاه متفاوت وجود دارد: یک نگرش الگوریتمی هست که شایع است و آن را به‌عنوان روش فقه بیان می‌کنند و نگرش دومی هم وجود دارد که ناقد نگرش الگوریتمی است.

آنچه در این نوشته مد نظر بوده این نکات است که:

۱- دانش فقه دارای روش است.

۲- این روش لزوماً اصول فقه نیست، اگرچه بدون نظر داشتن به آن نمی‌توان به بررسی روش فقه پرداخت.

۳- روش فقه، فراتر از اصول فقه، از دانش‌های دیگری هم تغذیه می‌کند و باید از آن‌ها هم استفاده کرد.

۴- آنچه بن‌مایه همه این نکات است اینکه در روش شناسی فقهی، مطالعه روش فقه از منظر بیرونی و با رویکردی فلسفی انجام‌ می‌‌پذیرد. این نوع از مطالعه برای توجه دادن به این نکته است که آیا آنچه در رسیدن به حکم، به فقیه کمک می‌کند واجد عقلانیت است یا نه؟ این پرسش از جنس فلسفه علم و در بحث حاضر از جنس فلسفه فقه بوده و به پژوهشگر کمک می‌کند تا دریافت صحیحی از روش‌شناسی داشته باشد.

پس روش‌شناسی فقه یک نگاه بیرونی به حوزه روش و یک نگاه درجه دو است؛ اگرچه ناظر به مباحث اصولی است اما منحصر در آن نیست و فراتر از آن، باید دانش‌های دیگری هم در عملیات استنباط ضمیمه شود تا فقیه را به حکم راهنمائی کند؛ اما اینکه کاربست آن چگونه است؟ در واقع با معیارها و منظر فلسفی و نگاه بیرونی پیوند‌ می‌‌یابد.

قسمت دوم که در این پژوهش مورد توجه واقع شده، تطبیق این انگاره فلسفی بر اندیشه‌های فقهی شهید صدر است.

بر اساس آنچه شهید سید محمدباقر صدر در برخی تألیفاتش دارد، اسلوب و منهج فقهی که بین فقیهان رایج است، در دو مرحله قابل تصور است:

یک مرحله، مرحلۀ نظریه است که از آن تعبیر به عناصر مشترک دخیل در استنباط فقهی می‌کند.

مرحله دوم، مرحلۀ تطبیق است. منظور از تطبیق عناصر خاصی است که فقیه برای فهم ادله خاص از آن‌ها بهره می‌برد و ناظر به مجموعه دانش‌ها و علوم مقدماتی اجتهاد است که در فهم گزاره‌های دینی دخیل‌ می‌‌باشند.

شهید صدر بعد از توضیح و تبیین این منهج که در میان فقیهان رایج است، نقدی نسبت به آن مطرح نمی‌سازد و در نوشته‌های مختلف نسبت به آن تذکر‌ می‌‌دهد. این نحوه از تعامل نشان از تمایل ایشان به این توصیف از منهج فقهی دارد. بنابراین در نوشته حاضر این بیان را مبنای تقسیم‌بندی و ساختاردهی پژوهش قرار دادیم به نحوی که در بخش اول مفاهیم و کلیات مطرح شد و در بخش دوم مرحله نظریه یعنی عناصر مشترک و در بخش سوم ، مرحله تطبیق و عناصر خاص دخیل در استنباط حکم از منظری بیرونی مورد توجه قرار گرفت.

قسمت سوم از مرحله اول، شیوه انعکاس مباحث است. در هر بخش، ابتدا تبیینی از مسئله صورت گرفته است؛ مثلاً در مرحله نظریه ، در ذیل هر مسئله‌‌ای بعد از تعریف جایگاه اصولی آن، مواضعی که آن مسئله اصولی و عنصر مشترک مورد توجه اصولیان قرار ‌گرفته بیان شده است، چرا که گاهی برخی از مباحث اصولی اگرچه فصلی هم برای آنها در کتب اصولی در نظر گرفته شده باشد اما برخی از لوازمش در جاهای دیگر مورد توجه قرار می‌گیرد. لذا هر جا که مسئله اصولی صاحب تأثیر بوده، به آن اشاره شده است، کانون اختلاف هم مورد توجه قرار گرفته و بعد از طی این مرحله، توصیفی خلاصه از مراحلی که شهید صدر برای رسیدن به دیدگاه خودش طی کرده، بیان شده است. به این ترتیب در این شیوه، اصلاً یک نگاه درون اصول فقهی مطرح نیست بلکه پس از بیان تعریف و ذکر مواضع کاربرد مسئله، گونه اختلاف‌های موجود در آن، توصیف گام‌ها، لوازم، آثار و چگونگی اثبات آن از منظر شهید صدر صورت پذیرفته است.

نکته دیگر اینکه شهید صدر در انعکاس مباحث اصولی خود بر برخی از ایده‌هایی که پیشینیان مطرح کرده‌‌اند اما آن را نپرورانده‌‌اند تکیه می‌کند و آن‌ها را صورت‌بندی کرده و ابعادشان را متذکر می‌شود و ادله‌‌‌ای برای اثبات می‌آورد؛ مثلاً در باب حق الطاعه، منطقۀ الفراغ و غیره به این شکل عمل کرده است. در پژوهش حاضر از این آراء شهید صدر که دامنه گسترده‌‌ای را تحت تأثیر قرار‌ می‌‌دهد، تعبیر به نظریه شده است.

برخی دیگر از مباحث اصولی ایشان مباحثی است که مسبوق به سابقه نیست و ذهن خلاق شهید صدر آنها را بیان کرده است. این نوع آراء به ابداعات تعبیر شده است.

گونه سوم مختارات شهید صدر است که در برابر مختارات دیگران قرار‌ می‌‌گیرد. به این معنا که ایشان هم در برخی از مسائل دیدگاه خاصی را بیان کرده‌‌اند که در این نوشته تحت همین عنوان دیدگاه آمده است.

تحلیلی بر روش‌شناسی فقهی شهید سید محمدباقر صدر

محور دوم نتایج حاصله است که در پایان رساله به آنها توجه داده شده است. در این جلسه از میان آنچه ذکر شده بر دو نکته تأکید می‌کنم.

نکته اول: روش‌شناسی فقهی شهید صدر یقیناً متوقف بر شناخت شخصیت علمی او است. به این معنا که مطالعه روش فقیه دیگری که فاقد ویژگی‌های شخصیتی و علمی شهید صدر است، نتایج روش شناختی متفاوتی را در مقایسه با آنچه در روش شناسی فقهی شهید صدر با آن روبرو‌ می‌‌شویم، هویدا‌ می‌‌سازد.

خلاقیت‌ها و ابداعاتی که در آثار ایشان چه در ساختار و چه محتوا، در اقامه دلیل و صورت بندی آن یا بیان برخی آثار و لوازم مشاهده‌ می‌‌شود، در توصیف روش شناسی ایشان مورد توجه واقع شده است؛ ولو اینکه بضاعت این رساله گنجایش پرداختن به همه آنها را نداشته اما آنچه شایسته توجه بوده، مغفول واقع نشده است. افزون براین پاره‌‌ای از مباحث مقدماتی دخیل در شناخت روش نیز مطرح گردیده است مثل: ارتباط روش‌شناسی با مسئله مکتب فقهی، ارتباط روش‌شناسی با پارادایم‌های فقهی و ارتباط روش‌شناسی با ساختارهای متنوعی که ممکن است یک فقیه ارائه بدهد و نقشی که تغییر در ساختار یا ملاک‌های چینش می‌تواند بر نحوه ارائه مباحث به دنبال داشته باشد.

نکته دوم: از مجموع آنچه به دست آمد‌ می‌‌توان گفت که شهید صدر از یک روش ترکیبی استفاده می‌کند.

محور سوم اینکه در این رساله چه چیزهایی مطرح نشده و علی‌القاعده باید حول آنچه مطرح شده است به خوانش آن پرداخت.

۱- برخی از فلاسفه و معرفت شناسان معاصر برای بحث از روش‌شناسی یک حیثیت معرفت‌شناختی قائل هستند؛ مثلاً آقای پارسانیا در تبیین روش‌شناسی علوم سیاسی یک مقاله‌‌‌ای دارد و در ذیل آن متذکر می‌شود که مباحث روش‌شناسی، مباحثی معرفت شناختی است. معرفت شناسی به دنبال موجه سازی یک گزاره است و اینکه چه دلیلی مثبِت میزان حکایت آن از واقع است. در این راستا از ادله بهره برده‌ می‌‌شود. این ادله نمایندگی می‌کنند از روش و چون چنین مداخله‌‌‌ای در شکل‌گیری معرفت صورت‌ می‌‌پذیرد، می‌توان به روش‌شناسی یک نگاه معرفت‌شناختی هم داشت.

در این رساله نگاه معرفت‌شناختی اگرچه فی‌الجمله اشاراتی به آن شده؛ اما در توصیف‌ها و تبیین‌ها، مد نظر قرار نگرفته است و آنچه مورد توجه است صرفاً همان نگاه فلسفه علمی و از جنس فلسفه فقه است.

۲- در شناخت روش‌شناسی فقه نمی‌توان از دانش اصول غفلت کرد، اما اگر از منظر بیرونی به فقه نظری بیاندازیم و گام‌هایی که فقیه مبتنی بر اصول طی می‌کند را شمارش کنیم به این معنا نیست که لزوماً ما می‌خواهیم یک بحث فلسفه اصول فقهی مطرح کنیم. بنابراین فلسفه اصول فقه هم در این نوشته مورد عنایت نیست.

۳- در این پژوهش صرفاً انعکاسی از قابلیت و پیگیری ایده اصلی رساله به تصویر کشیده شده است یعنی ایده‌‌ای مطرح و در ضمن توصیف و تحلیل آن، نمونه‌ها و مثال‌هایی ذکر شده است. البته برای توسعه بیشتر می‌توان دامنه مسائل و نمونه‌ها را گسترش داد؛ اما در این نوشته به میزانی که بتوان اصل ایده را به اثبات رساند، اکتفا شده است. بنابراین افزوده شدن مسائل و نمونه‌های دیگر‌ نمی‌‌تواند مخل به نوشته بوده و نشانی از کاستی آن باشد.

۴- از مجموعه مباحث فقهی که شهید صدر متعرض آن شده است مثل فقه فتوایی و استدلالی، به مباحث فقه استدلالی توجه شده و از مباحث فقه استدلالی، عمدتا فقه غیرتنظیری مورد بررسی واقع شده است؛ اما مباحث فقه استدلالی تنظیری که در باب فقه نظریه به آن توجه‌ می‌‌شود، به میزانی که ایشان در حوزه اقتصادنا و مباحث سیاسی مورد اشاره قرار داده، در تبیین روش فقهی کمک گرفته شده است.

۵- آنچه به‌عنوان مباحث اصولی بیان شده، از اصول فقه کاربردی بوده و مبتنی بر تبیین ساختار اصول فقه با نظر به ساختار تطبیقی و نه ساختار تجریدی است.

محور چهارم و نکته آخر: در نگارش این رساله محدودیت‌هایی وجود داشته که یکی از بزرگ‌ترین آن‌ها زمان اندک بوده است. این نوشته تقریباً حاصل چهار و نیم ماه فعالیت فشرده است. روش‌شناسی خودش یک مبحث جدیدی است و آثاری که بتوان از آن‌ها استفاده نمود اندک است، در عین حال بسیاری از آنها مورد مطالعه و توجه قرار گرفته است.

محدودیت دیگر، آثار و افکار شهید صدر است. شهید صدر نوعاً منظومه‌‌‌ای فکر می‌کند و اندیشه او ارتباطات بسیار متنوعی دارد و اجزای مختلفی را متذکر می‌شود. پیگیری‌ این‌ها دشواری‌های خاص خودش را دارد؛ مثلاً برای نگارش چهار صفحه در باب استقراء یک دور کامل کتاب «الاسس المنطقیه للاستقراء» مورد مطالعه قرار گرفت تا ابعاد و زوایای مورد توجه ایشان با غفلت مواجه نشود.

محدودیت بعد، دشواری‌های تطبیق این مباحث در فقه شهید صدر است. چرا که تنها کتاب موجود برخوردار از تنوع استدلال و عناصر دخیل در روش فقهی ایشان، بحوث فی شرح العروه الوثقی است در عین حال کاستی آن عدم اشتمال بر مسائل مختلف فقهی مؤثر در کشف روش است. در کمال تأسف عمر ایشان هم کفاف نکرده است تا به تفصیل مباحث فقهی را در ابواب مختلف متذکر شود که اگر چنین‌ می‌‌شد یقیناً نمونه‌ها و موارد متنوع‌تری برای تطبیق مباحث ارائه‌ می‌‌گردید.

مسلماً آنچه به نگارش رسیده دارای نقص‌ها و کاستی‌هایی است که با مشارکت اساتید معزز رفع خواهد شد.

حجت‌الاسلام ملکی، استاد ناقد: زحمتی که جناب حجت‌الاسلام آقای رحمانی کشیده‌‌اند قابل‌تقدیر است. آنچه را که‌ می‌‌گویم، نقد‌ نمی‌‌نامم بلکه سؤال‌هایی است که بیان‌ می‌‌نمایم، چون عنوان این رساله تحلیلی بر روش‌شناسی فقهی شهید صدر است، اگر بخواهیم بحث را با موضوعی که انتخاب کرده‌ایم دقیق‌تر ورود پیدا کنیم و توسعه دهیم به نظر می‌رسد که مبحث سوم که شما تنظیم کرده‌اید: «مبحث روش‌شناسی فقهی و گونه‌های آن» این را انتخاب می‌کردید و توسعه‌اش می‌دادید و بحث‌ها بازتر می‌شد. همچنین بخش سوم: «روش‌شناسی شهید صدر در مرحله عناصر خاص استنباط»، این دو قسمت برای این رساله کافی می‌بود و بقیه را مختصرتر می‌کردید؛ چرا که می‌شود روش‌شناسی در اصول و فقه؛ اما با عنوان‌بندی و دقت‌هایی که در عناوین می‌شود به نظرم این دو بخش زمینه داشت که توسعه داده بشود و این حجم رساله اختصاص به این دو قسمت پیدا کند.

دومین سؤال، تحلیلاتی که انجام گرفته برای قسمت‌های مختلف، این‌طور به ذهن می‌رسد که یک تدوینی است؛ یعنی زحمت کشیده‌اید و نظریات مختلفی را از شخصیت‌های مختلف آورده‌اید و سزاوار بود که بیشتر تحلیل شخصی و اظهار نظرهایی که مبتنی بر یافته‌های خودتان می‌بود، بیشتر می‌آوردید.

دقت‌ها و نوع بیان شما و ورود و خروج زیبا بود و علی‌ای‌حال رساله خیلی خوب و در سطح قابل قبول است.

حجت‌الاسلام حسینی فقیه، استاد ناقد: انتخاب موضوع خیلی عالی و خوب است. شخصیت فوق‌العاده مثل شهید صدر که جا دارد در مورد ایشان هر چه بیشتر مطالعه و تحقیق بشود.

البته بحث روش‌شناسی گاهی جزء مباحث پیشینی قرار می‌گیرند و به نظرم می‌آید که جزء مباحث پسینی شده است؛ یعنی کارها انجام می‌شود و تحقیقات انجام شده است و ما آنچه را که در وادی عمل به بروز رسانده شده بر اساس استقراء استدلالی می‌کنیم و حداقل برای خود آن شخص این‌طور نبوده که از قبل یک اتخاذ روش مشخص داشته باشد و بگوید من بر اساس این روش جلو می‌روم. این در ساحت عمل آهسته‌آهسته این اجزا به هم ضمیمه شده است تا در نهایت به یک روش منتهی شده است، نه اینکه ارتکاز ذهنی‌اش این روش نبوده اما این شکل روش‌بندی که ما به‌حساب ایشان می‌گذاریم ممکن است به این شکل هم الزاماً نباشد.

قلم، قلم زیبا و محققانه است و اغلاط ویراستاری بسیار کم است و فقط گاهی مطالب ساده و روان با عباراتی بیان می‌شود که یک مقداری اغلاق دارد. یا در اصطلاحات همچنان که شهید صدر فرمودند مبدع اصطلاحاتی هم بوده‌‌اند که گاهی همراه با مفهوم و گاهی هم فارغ از مفهوم بوده است. این میراث ارزشمند که هر حوزه‌اش فوق‌العاده است و شاید یک دلیلی که خیلی در حوزه ایران جا نیفتاده است همین عبارات ایشان است و چقدر خوب بود که شما فرمایشات ایشان را با عبارات کان یکون ترجمه می‌کردید و توضیح می‌دادید. موارد متعدد است که به خاطر فضای ذهنی که داشته‌اید اصطلاحاتی آورده‌اید که اگر کسی با آن اصطلاحات آشنا نباشد دچار اشکال می‌شود.

امتیازات همچنان فراوان است و من از امتیازات می‌گذرم و چند نکته کوتاه عرض می‌کنم.

۱- بحث مکاتب فقهی را مطرح کردید. مکتب قم، ری، بغداد، نجف، حله، اصفهان، قزوین، خراسان، کربلا و سامرا؛ یک مناقشه کوچک این است که چرا خراسان را بعد از اصفهان و قزوین و امثالهم نقل کرده‌اید؟ به نظر می‌آید هم‌عرض دانستنش قابل تأمل است.

در همین مکاتب فقهی، علاقه‌مند بودم ببینم شما مکتب فقهی شهید صدر را چه ترسیم فرمودید که در آخر در حد یک خط و نیم فرمودید ایشان هم متأثر از همین مکتب است مثل آیت‌الله خویی؛ و ‌‌‌ای‌کاش اینجا را بیشتر توضیح می‌دادید و به‌علاوه توضیح تطبیقی هم می‌آوردید. ولی این مکتب فقهی که شما ادعا کرده‌اید که مکتب شهید صدر متأثر از آن مکتب است نیاز به توضیح و اثبات دارد.

۲- در صفحه ۷۱ روش‌شناسی فقهی را مطرح کرده‌اید، جزءنگری را با نص گرایی در صفحه ۷۶ برداشت من این است که این‌ها قسیم هم هستند در حالی که این‌ها قسیم نیستند. این هم شاید تعبیر یا اصلاح بشود یا تذکر داده بشود.

۳- توجه به شأن نزول آیات و زمان و مکان و خصوصیات صدور روایات است که این را هم به نظرم می‌آید جا داشت مقداری بیشتر به آن بها داده بشود و در خاطر شریفتان هست که در حدیث لاضرر این بحث مطرح شده است که خود شهید صدر از جمله بیان کرده‌‌اند که از این حدیث چه استفاده‌‌‌ای می‌شود و الی آخر.

۴- جا داشت به قواعد فقهیه و ارتباط آن با روش‌های فقهی شهید صدر مقداری توجه بیشتری شود. شهید صدر کتاب قواعد فقهیه ندارند، آیا اهتمام نداشته‌‌اند و یا اینکه داشته‌‌اند و به تألیفش نرسیده‌اند؟ آیا ایشان در ذهن شریفشان قواعد فقهیه جایگاهی داشته است یا نه؟ لذا توجه به این خوب است.

یکی از رساله‌هایی که خیلی در حوزه علمیه باید در آن مانور باید داده شود، کتاب «الفتاوی الواضحه» است چرا که روش یاد می‌دهد. البته الآن برخی از مراجع عظام فعلی هم رساله‌هایشان تغییر نگاه و رویکردی داده‌اند.

۵- صفحه ۸۶ فرموده‌‌‌‌اید تراکم ظنون در خبر متواتر مشاهده می‌شود که دو ویژگی دارد: یک: اخبار آحادی که ممکن است برخی نامعتبر باشند و دو: عدم تواطی ناقلان بر کذب. عرض من این است که آیا بحث تراکم ظنون در تواتر لفظی هم هست یا فقط در تواتر معنوی یا اجمالی می‌تواند باشد؟ لقائل ان یقول که در بحث تواتر لفظی بحث تراکم ظنون مطرح نباشد چون حضرتعالی می‌فرمایید که ممکن است چون در خبر متواتر دو ویژگی دارد: یک، اخبار آحادی که برخی ممکن است نامعتبر باشند و دو: عدم تواطی ناقلان بر کذب.

بنده عرض می‌کنم اگر یک خبر است ولی از نظر شرایط و خصوصیات کاملاً شرایط خبر متواتر را دارد، دیگر آنجا باز هم بحث تجمیع ظنون مطرح است؟ شاید این فرمایش جا نداشته باشد.

۶- در صفحه ۹۵ فرموده‌‌‌‌اید حکم عقل به اشتغال در اطراف علم اجمالی در طول برائت شرعی است که یک مناقشه‌‌‌ای شهید صدر به اساتید خود کرده است که بالاخره ایشان در انقسامات اول ادله اصول عملیه نقلیه را فرموده‌‌اند و بعد اصول عملیه عقلیه را فرموده‌‌اند که شهید صدر فرموده‌اند: گاهی برعکس است یعنی اصل عملی عقلی بر اصل عملی نقلی در همین‌جا مقدم است. البته عرض کرده‌ام که بله این فرمایش درست است اما بنا بر مسلک علیت تامه در علم اجمالی نه بنا بر مسلک اقتضاء. بله بنا بر مسلک علیت تامه می‌گوییم علم اجمالی منجز تکلیف است و الی آخر و دیگر نوبت به اینکه برائت شرعیه در احد الاطراف بخواهد جاری بشود یا نشود دیگر نمی‌رسیم؛ اما بنا بر مسلک اقتضا جا برای این حرف هست.

اگر شهید صدر بخواهند مناقشه کنند به آن ترتیب بندی مثل مرحوم آقای خویی و نائینی جا دارد که اینجا تفصیل بین دو مسلک بدهند که علیت تامه یا اقتضاء؟

۷- شهید صدر تعابیر مختلفی آورده‌اند. صفحه ۱۰۱ را توجه کنید: ابداع نظام محتوایی، عنصر مشترک، عنصر خاص، منطق فقه، النظریه و التطبیق و الی آخر. برخی از این‌ها به نظر من تغییر اصطلاح و تعبیر است یعنی همان‌طور که شما خودتان به سه بخش تقسیم فرمودید: نظریه، ابداع و دیدگاه. به نظر می‌رسد که بعضی‌هایش انصافاً ابداع نباشد و بد نبود همین اصطلاحاتی هم که آوردید یک توضیح اجمالی اگر می‌دادید مناسب بود.

مثلاً می‌خواهم بگویم حق الطاعه یک ابداع نیست بلکه شاید برگرفته از همان قاعده وجوب دفع ضرر محتمل باشد.

۸- صفحه ۱۳۰ بحث تنوین نکره بر اسم جنس که مقید شدن به قید بعد است که بعد فرمودید اطلاق شمولی ندارد. بنده عرض کردم البته ایشان در این مطلب ابداع نکرده‌اند.

۹- شاید اگر مقداری آراء ایشان را با آراء منتقی الاصول هم مقایسه‌‌‌ای کنید بد نباشد ولی یک مقارنه و مقایسه‌‌‌ای بین آراء این بزرگوار هم خوب است.

۱۰- یک خلائی به نظرم می‌آید که توجه عملی به روش منظومه‌‌‌ای است. اگر می‌شد این را توجه عملی می‌دادید ولو یک نمونه، یعنی ساختار ذهنی منظومه‌‌‌ای شهید صدر این است و بر اساس این ساختار در فقه چنین عمل کرده است. حتی یک یا دو نمونه عینی که آدم کاملاً محسوس درک کند آن روش منظومه‌‌‌ای شهید صدر را که حضرتعالی فرمودید و بنده هم اذعان دارم که ایشان یک منظومه فکری دارد ولی این کجا خودش را نشان داده است.

۱۱- حجیت خبر ثقه را فرمودید قائل است بر اساس نظریه حساب احتمالات. عرض کردم آیا حساب احتمالات با وثوق صدوری هم قابل جمع نیست؟

۱۲- آخرین عرض البته تا حدی پرداخته‌‌‌‌اید و شما هم اشاره فرمودید که کتاب الطهاره‌‌‌ای که ایشان بحوث فی شرح العروه نوشته‌‌اند و محدود شده است و ادامه پیدا نکرده است، بنده عرضم این است که در روش‌شناسی دو نوع می‌شود عمل کرد: یک اینکه اول بیایید به‌صورت نظری فرمایشاتی را بفرمائید و جلو بروید و یک روش هم این است که انسان به‌صورت عملی مصادیق و مواردی را که ایشان استنباط کرده‌‌اند بیاورد و از دل این روش را اتخاذ کند. البته باید آن نگاه بیرونی قبلی و پیشینی باشد اما در گزارش روش‌شناسی این شیوه شاید سریع‌تر مخاطب را به مقصود برساند.

حجت‌الاسلام الهی خراسانی، استاد مشاور: مقوله روش‌شناسی مقوله تقریباً دشواری است که در حوزه علوم اسلامی حدود دو دهه بیشتر نیست که طرح شده و به خاطر تازه گی‌اش هم چنان دچار یک نوع تشویش مفهومی است و تا حدی متأسفانه سطحی‌نگری می‌شود.

نکته اول: روش‌شناسی با یک مفهوم دقیق یک شاخه از فلسفه علم محسوب می‌شود که اگر به هر علمی مضاف شود طبعاً با یک نگاه عقلانی فلسفی باید بتواند نسبت به آن علم مشخص مسئولیتش را انجام دهد. از این منظر روش‌شناسی با توجه به مبانی که در فلسفه علم است در نگاه غالبش توصیفی است به این معنا که ما از تطبیقات علمی در یک اثر یا یک مکتب این روش‌ها را استخراج می‌کنیم.

منظور از روش هم در روش‌شناسی از هفت معنایی که روش در مباحث فلسفه علم دارد، یک معنا مد نظر است و به‌طور دقیق روش کسب معرفت است. لذا مباحث دیگری که در روش کسب معرفت نمی‌گنجد از بحث خارج است. مثل مبانی اعم از مبانی حاکم بر فقه که از جنس کلام هستند و مبانی کلامی هستند و مبانی فلسفی و هم‌چنین مبانی درون فقهی که قواعد فقهی از این جمله هستند و مبانی درون فقهی محسوب می‌شوند و لذا از گستره روش‌شناسی کاملاً بیرون خواهند رفت.

نکته دوم: تفاوت بین روش‌شناسی و روش تحقیق است. این تفاوت ایجاب می‌کند که مقولاتی مثل ترسیم مراحل گام‌به‌گام حل مسئله جزء روش‌شناسی به‌حساب نیایند و لذا یک خلطی که دوستان ما در مباحث الگوریتم دارند اساساً خلط روش تحقیق با روش‌شناسی است؛ یعنی بین نقشه پیمودن گام‌های حل مسئله یا به تعبیری مهارت تنظیم گام‌به‌گام آن روش‌های کسب معرفت، خودش روش کسب معرفت نیست و بنابراین این تحقیقات روش شناسانه محسوب نمی‌شود.

این رساله از این منظر از معدود آثاری است که به‌دقت قلمرو روش‌شناسی را هم تبیین کرده و هم به آن پایبند بوده است؛ یعنی ما در بخش اول که کلیات است حتی در شخصیت علمی شهید صدر، آن مبادی ذهنی یا مدیریتی از شهید صدر را می‌شنویم که غالباً در روش اثر داشته است. مثل نظام سازی و مفاهیم مربوط به روش‌شناسی هم به‌درستی تبیین شده است و در بخش‌های اصلی رساله از خود شهید صدر و روش کسب معرفت فقهی شهید صدر استفاده شده است و این به نظرم یکی از امتیازات خوب رساله ایشان است.

یعنی ایشان روش‌شناسی شهید صدر را به‌تبع روش خود شهید صدر به دو قسم نظریه و تطبیق تقسیم کرده‌‌اند و این تقسیم خودش از ابداعات شهید صدر است. در حوزه فقه آنچه به نام روش‌شناسی است در دو ساحت باید بررسی شود؛ بنابراین آنچه به‌عنوان مثلاً اصول فقه تلقی می‌شود، خیلی‌هایش مباحث روش‌شناسی در حوزه نظریه است.

جناب آقای صرامی در کتاب حوزه روش‌شناسی علم اصول نکته‌‌‌ای را بیان کرده‌‌اند که آنچه به‌عنوان روش‌های فقهی می‌گوییم در بسیاری از موارد منطبق بر حجج و امارات است؛ یعنی وقتی می‌گوییم اماره‌‌‌ای مثل خبر واحد، معنایش این است که روش فقها برای استناد و تنقیح و استدلال فقهی به سنت، خبر واحد است. روش استدلالشان به سنت، اجماع است لذا خیلی از این حجج و امارات عملاً همان روش‌ها هستند و اگر کسی بخواهد روش‌شناسی بکند این‌ها یعنی شناسایی روش‌ها. البته این‌ها فقط در ابعاد اصولی محدود نمی‌شود و ابعاد دیگری را هم در برمی‌گیرد ضمن اینکه این مباحث بیشتر در روش نظریه قابل بحث خواهد بود.

نکته سوم: نگارنده در بحث روش‌شناسی شهید صدر در بخش نظریه یعنی عناصر مشترک خیلی به مبانی و یا نوآوری‌های شهید صدر توجه نداشتند که این به نظرم امتیاز است چرا که خیلی از این نوآوری‌ها در زمره آرای اصولی است و در زمره یک عنصر مشترک است و حالا در ادله عقلی و یا مباحث مربوط به اصول عملیه ولی ایشان خیلی‌ها را نیاورده‌‌اند بلکه آن‌هایی را آورده‌‌اند که اولاً نظریه است یعنی هم یک قضیه است و هم این قضیه در چند مسئله اصولی اثر دارد و هم در سازماندهی فهم از شریعت یا دست‌یابی به حکم شرعی نقش مؤثر دارد و لذا آن‌ها را استقساء کرده‌‌اند که این‌ها به نظرم خوب است.

البته خود شهید صدر در «المعالم الجدیده» وقتی که می‌خواهند روش‌های کلی کسب معرفت فقهی را بیان نمایند و بر آن اساس اصول فقه را سازماندهی کنند، با یک تقسیم انجام می‌دهند و این خودش هم می‌توانست یک مبنایی باشد اما گمان می‌کنم اگر ایشان این را دنبال می‌کردند همه آن نوآوری‌ها را نمی‌توانستند در نظر بگیرند و لذا از این بخش‌بندی استفاده کرده‌‌اند، یعنی نظام ساختاری و نظام محتوایی و آنچه می‌خواسته‌‌اند به‌عنوان نوآوری‌ها بگویند همه را در نظام محتوایی می‌گنجاندند.

اجماعات سیدمرتضی در عرض روایات نیست، بلکه گویای اتفاق فتاوای علمای شیعه است

نکته چهارم: مهم‌ترین بحث‌های مقدماتی ایشان مبحث سوم در بخش اول است که روش‌شناسی فقهی و نمونه‌های آن است که خودش ارزش کار مستقل و نشر به‌عنوان مقاله علمی پژوهشی دارد.

دوم، کلیات فصل دوم در بخش دوم است یعنی ابداع نظام محتوایی که به نظرم در این فصل به‌خوبی انجام شده است تا اول بحث گفتار سوم نظریات وابسته به دلیل شرعی.

در بخش سوم روش‌شناسی شهید صدر در مرحله عناصر خاص، فکر می‌کنم آن گردآوری‌هایی که ایشان در بحث‌های نص انجام داده‌‌اند و به‌خصوص نقش دیدگاه‌های مربوط به فقه الحدیث در روش فقهی هر چند بسیار رقیق شده است و چند صفحه بیشتر نیست ولی به نظر اهمیت دارد چون تازگی دارد.

کارهای مشابهی که انجام شده است ولی انصافاً مطالعه این اثر نشان می‌دهد که یک قدم توانسته‌‌اند بحث روش‌شناسی شهید صدر را جلو ببرند.

نکته پنجم: نسبت به بحث محتوایی نکاتی هست و مرز بین نوآوری و عدم نوآوری چیست؟ آیا اینکه یک بحثی ریشه در مسائل سابق دارد، معنایش این است که نوآوری صورت نگرفته است و یا استناد این نوآوری به صاحب آن نظریه نادرست است؟

نظریه یعنی اینکه: اولاً این ایده در پهنای خاص خودش طرح بشود و تبیین کافی بشود.

دوم اینکه تفسیرش در مسائل دیگر نشان داده شود. سوم: از شبهات و اشکالات پیش‌گیری بشود و در برابرش جواب‌های جدیدی استقصاء بشود و چهارم تمایزش را با مبانی در مقایسه نشان دهد.

همین درباره نظریه حق الطاعه و خیلی از نظریات دیگر هم ثابت است ولی ریشه داشتن معنایش این نیست که نظریه از آن شهید صدر نیست ضمن اینکه نظریه حق الطاعه به‌طور کلی همچنان که ایشان در جایی تصریح کرده با احتیاط عقلی و با وجوب عقلی حفظ خود از ضرر متفاوت است و اصلاً نظریه حق الطاعه جمله دیگری دارد و مبتنی بر عقل عملی است و و چون عملی است استدلال ناپذیر است و لذا ایشان سعی کرده‌‌اند بحث برائت را به‌صورت یک مصادره در بیاورند و بعد از اینکه آن را به شکل یک مصادره تعبیر کرده‌اند، توضیح داده‌‌اند که آن مبنای مؤثر در اتخاذ برائت یا حق الطاعه چیست؟ چون بعد از آن عقل اولیه می‌گوید در همان حدود مولوی اطاعت بیشتر لازم نیست.

نکته پایانی: اگر بخواهد پیشرفتی در حوزه فقاهت و فقه اتفاق بیفتد به قول مقام معظم رهبری باید اول در حوزه فقاهت یعنی منطق تفقه اتفاق بیفتد. این لوکوموتیو اصول و روش‌های فقهی واقعاً بیش از این تحمل این همه واگن جدید و مستحدثه را ندارد و یا مثل برخی از فتاوا خواهد شد که از ریل روشمندی فقاهت خارج می‌شود یا دچار تسلمی می‌شویم که شبیه به اخباری‌ها می‌شویم و همه‌اش باید قائل به توقف شویم.

حجت‌الاسلام مبلغی، استاد راهنما: پایان‌نامه خوبی است و در حوزه روش‌شناسی قلم زدن کار هر کسی نیست. روش‌شناسی در واقع در یک لبه نفی و اثبات است یا کسانی که وارد می‌شوند حرف‌هایی می‌زنند که ربطی به روش ندارد و یا اگر بخواهند در باب روش حرفی بزنند مطلب کم است. اینکه یک پایان‌نامه این‌طور نوشته شود در باب روش‌شناسی کار خوبی است.

البته اشکالاتی که دوستان فرمودند برخی از آنان محتوایی مبنایی است اما یک اشکال را من پسندیدم و آن اینکه در روش‌شناسی یک فقیه، هفتاد درصد باید به فقه او مراجعه کرد و سی درصد به اصول او اما در اینجا معکوس شده است و تمرکز بر اصول شده و کمتر به فقه مراجعه شده است چون فقه عرصه ظهور و بروز روش است. اصول بیشتر اندیشه‌ها است استفاده از اندیشه‌ها و نوع قاعده اگر ابتکاری برای اصولی باشد و در فقه به کار بگیرد، خروجی فقهی خاصی دارد و لذا سهم اصول سی درصد است به‌عنوان روش‌شناسی. شما اینجا چون اصول و اندیشه‌های شهید صدر خیلی قوی و قدر است اولاً مراجعه به فقه برای استخراج روش خیلی سخت است و ثانیاً کمتر به فقه شان مراجعه می‌شود.

در مجموع یک رساله خوبی است و گامی است به پیش و باید احسنت گفت به ایشان و اشکالاتی که برخی از اساتید فرمودند، به نظرم این اشکالات شرط قبولی یا نمره نیست چون رساله خوبی است و سعی ایشان بر این بوده که از مدار روش‌شناسی خارج نشود و آن مقداری که خارج شده است طبیعی کار است.

 

منبع : اجتهاد

دیدگاهتان را بنویسید