به گزارش شبکه معالم، دکتر عباس عارفی، عضو گروه علمي معرفت شناسی مجمع عالی حکمت اسلامی در نخستین نشست از سومین(آخرین) روز مدرسه تابستانی معرفت شناسی در فلسفه اسلامی به تبیین موضوع «بررسی نگرش شیخ اشراق درباره علم به محسوس مادی جزئی» پرداخت.
وی گفت: شیخ اشراق در قرن ششم هجری قمری زندگی می کرده و معاصر فخر بوده و هر دو شاگرد جیلی هستند. همچنین شیخ بعد از غزالی می زیسته است و با اشکالاتی که غزالی به فلاسفه مسلمان وارد کرده نیز مواجه بوده است. یکی از اشکالاتی که غزالی به فلاسفه وارد می دانسته مسأله علم خدا به جزئیات است. شیخ اشراق برای حل این مشکل تلاش هایی کرد که یکی از مهم ترین آنها تقسیم علم به حضوری و حصولی است. در واقع اولین کسی که به تقسیم علم به حضوری و حصولی صراحتا اشاره کرده، شیخ اشراق است.
دکتر عارفی افزود: شیخ سپس در پاسخ به اشکال غزالی چنین می گوید که خداوند که مستجمع جمیع کمالات است علم حضوری به همه اشیاء حتی جزئیات دارد. اما از سوی دیگر تغیر در موجودات جزئی لازمه تغیر در ذات واجب را ندارد. زیرا این نوع علم برای خداوند متعال واجب است اما حقیقت آن اضافة لازمة ذاتیه است. لذا تغیر در جزئیات موجب تغییر در ذات باری تعالی نمی شود.
وی در ادامه بیان کرد: شیخ اشراق سپس وارد بحث درباره علم به محسوس جزئی مادی می شود و می گوید حقیقت علم اشراف و تسلط است و هنگامی که شیء محسوس مقابل شما قرار می گیرد چنانچه تسلط برای شما حاصل شد، علم هم حاصل می شود و حقیقت این علم هم علم حضوری به آن شیئ محسوس خارجی است. اما اینکه دقیقا نظر شیخ اشراق در این باره چیست باید گفت سه تفسیر درباره نظریه شیخ مطرح شده است:
عضو گروه علمي معرفت شناسی مجمع عالی حکمت اسلامی تصریح کرد: تفسیر اول آنست که اینکه مقابل شیء هخارجی قرار می گیرید علم حضوری حاصل می شود شاید مرادش علم حضوری به ارباب انواع باشد. طبق تفسیر دیگری نیز می توان گفت مواجه شدن با شیء خارجی شرط نیست بلکه اگر کسی تسلط و اشراف و احاطه داشته باشد می تواند علم حضوری داشته باشد. اما ممکن است مراد این باشد که وقتی همه مردم می خواهند چیزی را ببینند یا با حواس دیگر آن را درک کنند، حاضر بودن آن شیءخارجی شرط اعدادی است و بعد از مواجهه، انسان حضورا آن شیئ را می یابد.
وی اضافه کرد:در مقام داوری درباره این سه تفسیر باید گفت شیخ فرض اول را هیچ جا نگفته است و لذا تایید نمی شود. در فرض دوم هم مدعای شیخ عام نیست و مختص به بعضی از افراد است. اما احتمال سوم نیز قابل توجیه است که این معیت برای برخی وجود دارد و برای برخی خیر. بنابراین فرض دوم و سوم در کلمات سهروردی فی الجمله مؤیداتی دارد.
دکتر عارفی گفت: شیخ اشراق به طور خاص درباره ابصار نیز بحث می کند و معتقد است سه نظریه درباره حقیقت ابصار وجود دارد: ۱٫ برخی قائلند ابصار همان انطباع است. که از نظر شیخ به آن اشکال وارد است که مهمترین آن انطباع کبیر در صغیر است. ۲٫ خروج شعاع نظریه ریاضی دان ها یا دانشمندانی که راجع به دیدن بحث می کردند بدین معنا که از چشم نوری به صورت مخروطی شکل ساطع می شود و به شیء مرئی می خورد و بر اساس آن انعکاس، رؤیت صورت می گیرد. سهروردی این نظریه را هم مفصل نقد می کند. شیخ سپس نتیجه می گیرد که چون این دو نظریه باطل است باید نظر سوم را که در اصل نظر ماست، بپذیرید و آن علم اشراقی نفس به شیء محسوس است.
وی یادآور شد: صدرالمتألهین در برابر این نظریه چند اشکال مطرح می کند که مهمترین آن، ابصار در شخص احول و دوبین است. وی می گوید: شخص دو بین ابصار انجام می دهد، حال مدرَکی که شخص احول به علم حضوری می یابد یکی است یا دوتا؟ اگر بگویید دو چیز را درک می کند که یکی در عالم مثال است و یکی در خارج، این وجهی ندارد.
عضو گروه علمي معرفت شناسی مجمع عالی حکمت اسلامی بیان داشت: به نظر می رسد بهترین اشکال بر اشراق این باشد که این نظریه وقوع خطا را در ابصار دفع نمی کند زیرا علم حضوری یافت واقعیت است و اصلا شأنیت برای خطا ندارد.
وی افزود: البته عده ای هم در گذشته و هم از معاصران سعی داشته اند که به اشکالات وارد به نظریه شیخ اشراق پاسخ دهند. مرحوم حکیم سبزواری در تعلیقات اسفار و نیز استاد یزدان پناه و آقای عسگری سلیمانی امیری از معاصران در نوشته های خود در این جهت تلاش کرده اند.