به گزارش شبکه معالم، «دکتر حسن انصاری»، عضو هیئتعلمی مؤسسات مطالعات عالی دانشگاه پرینستون، در آخرین درسگفتار فصل سوم از «مدرسۀ مجازی حدیثپژوهی مقارن»، با عنوان «بررسی تطبیقی اصالت متون حدیثی شیعه و اهلسنت»، ضمن اشارهای به تاریخ تدوین این جوامع، بیان داشت:
در اهلسنت، با انگیزههای مختلف و با حمایت خلفای عباسی، دفاتری در حدیث تدوین شد که به عنوان جوامع یا مصنفات یا موطأهای حدیثی تعبیر میشود که معروفترینِ آنها «موطأ مالک بنانس» است. موطأ مالک، برخلاف تصور اولیه، مجموعهای تأییدشده؛ بهمعنای کتابتشده از سوی مالک بنانس، نبوده و إملای احادیث از سوی مالک در مجالس، روایتهای مختلفی از موطأ دستیاب کرده است. چنانچه بعدها اختلافات و روایات موطأ مالک، جمعآوری و مقایسه شد و در کتابهایی گرد آمد.
این دوره را میتوان با تحولاتی که در تشیّع امامی بعد از دوره امامصادق علیهالسلام رویداده، مقایسه کرد. سخنان یا احادیث امامصادق(ع)، چه آنهایی که به شکل مسانید گردآمده و چه احادیثی که بهعنوان احادیث خود ائمه جمعآوری شده بود را در دفاتری بهعنوان اصول گردآوری میکردند و لذا تعداد زیادی «اصل» نوشته شد. در اینجا با دو نمونه که به موازات هم شکل میگیرد روبرو هستیم: موطأهای مالک و شاگردان او و اصول امام صادق(ع) و شاگردان ایشان.
در فاصله بین دوران «مالک بنأنس» تا «احمد بنحنبل» تحولی مهم اتفاق افتاد؛ مسئله «شافعی و تدوین رساله»، خصوصاً که به مسئله سنّت و تفکیک سنّت پیغمبر(ص) از سنّت خلفا پرداخته بود. شافعی با اهتمامی که روی سنّت داشت، نوعی تفکیک بین احادیث پیامبر(ص)، از فتاوی خلفا یا صحابه یا احادیثی که استنادشان به پیامبر(ص) چندان روشن نیست را رقم زد. این اتفاق، تحولات و لوازمی را در پی داشت. تأکید بر سنت پیامبر(ص) سببشد مسائل اعتقادی بهطور ویژه و مستندات باورهای اهلحدیث در مقابل معتزله، بهعنوان حدیث پیغمبر(ص) قلمداد شود.
پیامدِ این دیدگاه، فراهمآمدنِ مجموعههای مختلفی در مسائل مختلف و تدوین کتابهایی بهعنوان سنّت یا فقه، و بهطورکلی ضرورت بیان همهچیز در قالب حدیث بود؛ حتی احمد سعی میکرد اقوالش بهصورت فتوایی نباشد، بلکه ترکیبی از اخبار و احادیث باشد. بنابراین تمام تلاشها برای اینکه مجموعه بزرگی از حدیث نوشته شود فراهم شد.
این تحول را در تشیع امامی نیز میبینیم. در تشیع امامی گردآوری احادیث ابتدا بهصورت اصول بود، سپس افرادی که مستقیم معصوم(ع) را ندیده بودند، بلکه مجموعههای اصول را، از راویانی که آن اصول را تدوین کرده بودند، میشنیدند و نقل میکردند. این مجموعه جدید، مجموعهای از همه اصولی بود که در کنار هم قرار میگرفت. گاهی نظم آن نیز برهم میخورد و بهصورت موضوعی و براساس مشایخ تدوین میشد، اما بُنمایه اصلی آن همان اصول قبلی بود. مثل اینکه همان اصول در تحریرهای جدیدتر روایت میشد.
بنابراین، دو سنت متفاوت، همزمان با هم، پیش رفته است و تقریباً در نیمههای قرن سوم، دفاتر اولیه حدیث، چه در تشیّع و چه در تسنّن، بهصورت کتابهایی مدون، در حدیث ظهور کرده و نظم نهایی میگیرد.
تنها تفاوت این است که در حدیث اهلسنّت، نسخههای فیزیکی أصول اولیه مثلا موطأ مالک، در شکل تدوین یافته آن، باقی مانده است. اما اصول اولیه شیعه از بین رفته و در کتابهای بعدی فقط نقلها باقی مانده است. گرچه بهلحاظ ماهیت تفاوتی ندارد، چون موطأ در شکلی که امروز داریم، اصل موطأ مالک نیست بلکه سه یا چهار نسل طول کشیده تا تحریر نهایی یا تثبیت متن شود. بنابراین، این اشتباه رایجی است که تصور می شود فقط در حدیث شیعه، نقلها یا اصول اولیه با تدوینی که امروز در اختیار ما است فاصله دارد. بلکه همین فاصله، در حدیث اهلسنت نیز وجود داشته است.
بر این اساس، میتوان گفت: اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم ـ دورۀ تثبیت حدیث ـ در کل دنیای علم حدیث، چه اهلسنت، چه شیعه است و تنها شکل روایت دفاتر باقی مانده متفاوت است.
درخصوص اصالت و اعتبار حدیث اهلسنت و شیعه، با نوعی چالش بهاعتبار «تاریخگذاری بحث» برابر روبرو هستیم؛ این مسئله فراتر از حدیث شیعه یا سنی است. ما درواقع با یک تحول متنی که با تحولات تمدنی ارتباط دارد، روبروییم. در دورهای بهدلیل نبودِ کاغذ، عدم وجود سنت تدوین نهایی، مسئله انتقال و نقل شفاهی و… سیر تدوین مجموعههای حدیثی ـ از املا و تقریر می شده تا تحریر نهایی ـ مسیری پرتحول را طی کرده است و زنجیره اسناد درواقع بیانگر سیر تحول دفاتر و مکتوبات حدیثی است. لذا در مورد حدیث شیعه و سنی با یک مسئله مواجه هستیم و از این حیث، تفاوتی بین کتاب کافی کلینی و موطأ مالک نیست.